یکشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۹۴

از تمام تو 
تنها تكرار واژه هايت برايم مانده
و خاطرات گريزان و بازيگوش
مي ترسم در اين هياهو و شلوغي
طعم صدايت را از ياد ببرم
بگو 
به من بگو كه همه ي اين ماجرا 
يك شوخي چند روزه است و پايانش دست توست 
مرا به ورطه ي خاطرات مينداز
از اين همه تنهايي و انتظار مرا اين نصيب، بي انصاف؟؟؟!!!!

شنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۴

ديروز دم اذان صبح عزيزترين موجود زندگيمو از دست دادم
سكته كرد
به همين سادگي و با همين سختي

اينكه يه جوون ٣٥ ساله چرا بايد سكته مغزي كنه يه چيزه و اينكه آخرين كلمه زندگيش يه اس ام اس و اسم من بود تمام دنيا

به سادگي و از روي جبر منو تنها گذاشتي
اونم مني كه هيچوقت بلد نبودم به كسي تسليت بگم
حالا خودم شدم صاحب عزا
حالا عزاي عشقي رو گرفتم كه خودت تو دلم كاشتي
با احتياط و وسواس...
باشه رفيق

اين جملات روز قبلشه كه حالا از همه اون عشق چند ساله برام ارث گذاشته:

قلبم رو نگه دار
بزار تو صندوق خونه دلت 
هوادارش باش
آینده مال ماس
اين روزها
يكي بود و يكي نبود
گاهي هم
يكي نبود و آن يكي بود
چيزي كه مي دانم كه نمي دانم
اين است
كه
من
كجاي اين قصه گم شده ام،
كه تا كنون
در حسرت آن شاخه گل ارغواني
بي تاب
اين خيابان را بالا و پايين مي كنم
؟
مي داني عزيزم...
شايد بايد اين پاييز هم بگذرد
خدا را چه ديدي؟
شايد بعد از اين پاييز
نه نامي از من بماند و نه نشانه اي از تو.
آن وقت 
هر سال 
وقتي من از اين خيابان مي گذرم
ديگر باران نمي آيد.

جمعه، شهریور ۰۶، ۱۳۹۴

آدمی که منتظر است ، هیچ نشانه ای ندارد
فقط با هر صدایی بر می گردد …
دوام يه زندگي كار سختيه اما يه راه حل آسون داره
كافيه آدم به روز اول فكر كنه ببينه چه احساسي داشته
همين

سه‌شنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۹۴

چند غزل ديگر بايد خواند 
تا تو از ميانه ي شاهد فال هايم
يكي از هزاران سلامم را پاسخ دهي
...

جمعه، مرداد ۲۳، ۱۳۹۴

از قديم مي گفتن آدما رو مي شه چند جا تو زندگي شناخت
وقت بي پولي
وقت خونه خريدن
وقت دنبال كار گشتن
وقت خنسي كلاً
اين روزا دارم به اين موضوع فكر مي كنم كه ما مردمي هستيم كه سر اخلاقيات زياد لاف مي زنيم اما خدا نكنه يه جايي گذرمون به نامرد و بي مرام بيفته
چنان نمك پاش مي شيم كه تا ابد در ياد مي مونه ...
اين روزا بنا به شرايط زندگي چشم تو چشم يه سري كه مي شم، نهايت فقط نگاهشون مي كنم اما نبايد انتظار داشته باشند كه خودمو بزنم به بي رگي و درگير قربونت برم هاو عشقم گفتن ها وعزيزم خونه ي مام بيا ها و اين چرنديات بشم
ماها بنا به اقتضاي طبيعت با هم فاميليم يا همكاريم وگرنه هيچ حسي بينمون نيست

چهارشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۹۴

لطفاً 
کمی دورتر بایست!
هر وقت كه با من مهربان تر می شوی،
هر وقت كه روياهايت را برايم تصوير مي كني،
هر وقت كه از آينده برايم مي گويي،
بیشتر دلم تنگ می شود.

دوشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۹۴

چه ميتوان كرد باآدمهايي كه تورا مجبورميكنند خلاف هستي و چيستي خودت رفتاركني؟
آدمهاي اين روزها اگرتورا آنگونه كه هستي ببينند اصلا جدي ات نمي گيرند...
ساعتها گوشه اي مي نشيني و خودت را با انبوهي از تعهدات و وظايف و بعضاً لطفهاي كوچك و بزرگ دل به خواهت مشغول ميكني، اما تنها زماني تو را ميبينند كه خلاف داستان از پيش خوانده ات رفتار ميكني...
اين روزها بسيار پيش مي آيد كه به خودم مي گويم"مهم نيست، فردا فكرش را ميكنم"
و تا فردا فراموش كرده ام كه چقدر اندوه ديروزم بزرگ بوده...
من همينم
و اين ساده ترين راهي است كه بلدم
اگر كسي مرا بخواهد براي هميني كه هستم ميخواهد.

یکشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۹۴

يه مرحله اي تو زندگي هست كه آدم فقط يه مسير مستقيم رو بي هدف ميره به هواي تقدير
بعد يه اتفاق، يه حادثه، يه جرقه، متوقفش مي كنه
مي ايسته تو اون مقطع كه بفهمه مي خواد چي كار كنه؛ دو حالت پيش مياد؛ يا نمي پذيره و راه خودشو مي ره و يا مي پذيره و ...
آدم تكليفش با حالت اول معلومه؛ نه گفتن با اينكه سخته اما بلاتكليفي نداره.
حالت دوم اما با خودش موج مياره... 
تو اين زندگي نبرد با موجي كه تلاش مي كنه از تو يه آدم ديگه بسازه، بزرگترين نبرد دنياست. نبايد از كنارش بي اعتنا بگذري.
وقتي آدم مي پذيره با موجي همراه بشه، اولين و بديهي ترين تغيير زندگيش پايبندي است.