پنجشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۷

شب، سرود مرد رهگذر



بر فراز تمام قله ها
ارامش حاکم است
به سختی می توان دم نسیمی را
بر نوک شاخساران حس کرد با
مرغکان خاموش در جنگل
اندکی صبر کن!
به زودی تو نیز آرام می گیری
گوته
بعد از حدود 5 سال دیشب داشتم یه متن المانی می خونم. انهم چه خواندنی!
متن سختی نبود، اما برای من که بعضی کلمه ها و قواعد رو فراموش کرده بودم، کار یه کم سخت شده بود. با این حال بعد از یک هفته سخت این کار واقعاً برام لذت بخش بود.

راستش یاد یه لطیفه المانی افتادم که بی ارتباط به این موضوع من هم نبود؛ یه توضیح کوچولو بدم اول :خیلی از خارجی ها خیلی سخت می تونن المانی یاد بگیرن. یکی از مشکلات اساسی زبان المانی ترتیب و جایگاه کلماته؛ چون گاهی فعل در جایگاه دوم قرار میگیره و گاهی در اخر جمله و این اکثر اوقات کمی دردسر ساز میشه.
حالا اون لطیفه اینه:

یه روز دو تا امریکایی می رن المان. یکی از اونها المانی می دونست و برای دیگری که نمی تونست حرف بزنه، ترجمه می کرد. تویکی از گردش هاشون در شهر برلین اتوبوس توریست ها جلوی دروازه براندن بورگر ایستاد و راهنما شروع کرد به توضیح دادن. پنج دقیقه بعد که راهنما همچنان صحبت می کرد، اون امریکایی که زبان را نمی فهمید از دوستش پرسید: چی داره میگه؟ دوستش به ارامی گفت: صبر کن تا فعل بیاد، بعد همه اش رو برات توضیح میدم!

حالا حکایت المانی خوندن دیشب من بود!
مي خواهم تنها بدوم تا پيرامونم ديگربار روشن شود
از اين رو بايد دير زماني شادمانه بر سر پاي باشم.
باري، شامگاهان نزد من رقص بر پا خواهد بود.

فريدريش نيچه