دوشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۸

دنیای ماچنین است:
اگر شاهکار نباشی خواهی مرد.
اگر خارق العاده نباشی، کارت تمام است.
و دشمنان در انتظار خستگی تو
و همیشه، جنگجویان خسته تر
شکست خوردگانند.
برتولت برشت

یکشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۸

داستان ها هرگز به پايان نمي رسند. اين راوي است كه معمولاً صدايش را در نقطه‌اي قطع مي كند. بعد تو مي ماني كه خودت داستان را تمام كني يا اينكه پايان داستان را باز بگذاري. بعد بايد يه تصميم ديگه هم بگيري. مي خواهي به شخصيت داستان تبديل شوي و خودت را به جريان آن بسپاري يا اينكه مي خواهي لگام داستان را خودت در دست بگيري.
سوال اينجاست:
آيا مي‌توني از لغاتي استفاده كني كه معني متفاوتي داشته باشند؟
برخی استعاره‌ها واقعی‌تر از مردمانی‌ست که در خيابان راه می‌روند. بر صفحات خميده‌ کتاب، اشکالی نقش بسته‌اند که واضح‌تر از اغلب مردان و زنان زندگی می‌کنند.
کتاب دل‌واپسی
فرناندو پسوآ
این که از دنیا توقع داشته باشی كه چون که آدم خوبی هستی، باهات منصفانه برخورد کنه، مثل این می‌مونه که از یه گاو وحشی انتظار داشته باشی، چون گیاه‌خواره، شاخت نزنه.

سه‌شنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۸

در این دنیا، نکته‌ وحشتناک این است که همه برای خودشان دلایلی دارند.


قاعده‌ی بازی -ژان رنوار

پنجشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۸

مردان بزرگ

مردان بزرگ بسیار خزئبل می گویند

و مردمان را احمق می پندارند.
و مردم، بی اعتراضی از کنارشان می گذرند.
چنانکه زمانه می گذرد.

مردان بزرگ تا پشت چشمانشان می بلعند
چنانکه مردمان هم.

اسکندر برای تداوم زندگی به بابل نیاز داشت
و درست در همین اثناء
مردمان دیگری برای زندگی به بابل احتیاج نداشتند
و تو یکی از دومین دسته ای

کپرنیوس بزرگ با دوربینی در دستانش
بی که بخورد، که بیاشامد
چرخش خورشید به دور خودش را محاسبه می کرد
لاجرم باور کرد
آسمان را می فهمد.

برتولت برشت کبیر اما
عقلش حتی به ساده ترین چیزها نمی رسید
اما به مساله ای چون علف
ساعت ها می اندیشید
و ناپلئون را بزرگ می داشت
و در غذا خوردن چون او رفتار می کرد.

مردان بزرک چونان مردان بزرگ رفتار می کنند
و همیشه با صدای بلند صحبت می کنند.

ما همه باید به مردان بزرگ احترام بگذاریم
اما نباید مردان بزرگ را باور کنیم.

شنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۸

اگه یه روز کوسه ها آدم بشن

دختر کوچولوی صاحبخانه آقای «ک» ازش پرسید: «اگر یه روز کوسه ها آدم بشن، با ماهی کوچولوها مهربون تر می شن؟»
آقای «ک» گفت: حتماً! اگه یه روز کوسه ها آدم بشن، برای ماهی کوچولوها تو دریا سبدهای بزرگی می سازن که توی اونها همه جور غذا و گیاه و همه نوع حیوونی وجود داره. کوسه ها مواظبن که سبد ها همیشه آب تازه داشته باشن و همه نوع امکانات بهداشتی رو براشون فراهم می کنن. مثلاً اگه باله یه ماهی کوچولویی زخم شد، فوراً اونو پانسمان می کنن تا با مرگشون اونا رو از دست ندن.
برای اینکه ماهی کوچولو ها غمگین نشن، کوسه ها جشن های آبی بزرگی برپا می کنن، چون(معتقدن) ماهی های های خوشحال خوشمزه تر از ماهی های غمگین هستن.
طبیعتاً مدرسه هم در این سبدهای بزرگ وجود داره. در این مدرسه ها ماهی کوچولوها یاد میگیرن، چطوری تو گلوی کوسه ها شنا کنن. مثلاً برای اونا درس جغرافی می ذارن، که با اون بتونن کوسه های بزرک و تنبل رو که خوابیدن، هرجایی که هستن، پیدا کنن.
البته ... مساله مهم آموزش اخلاقی ماهی کوچولوهاست. اونا یاد می گیرن که اگه یه ماهی کوچولویی خودش رو شادمانه قربانی کنه، بزرگترین و زیباترین ماهی هاست.
اگه کوسه ها بگن که آینده زیبایی رو براشون تامین میکنن، (ماهی کوچولو ها) یاد میگیرن که قبل از هر چیز به اونها اعتماد کنن.
به ماهی کوچولوها یاد میدن که که این آینده زمانی تامین میشه، که اونها فرمانبرداری رو یاد بگیرن.
اونا باید یاد بگیرن که باید مراقب تمام گرایشات ماتریالیستی، اگوئیستی (خودپرستانه) و مارکسیستی خودشون باشن. و اگه یکی از اونها چنین گرایشاتی داشت، فوراً به کوسه ها خبر بدن.
اگه یه روز کوسه ها آدم بشن، مطمئناً بینشون جنگ هم میشه، تا سبدها و ماهی های غریبه رو تصرف کنن. اون موقع اونا ماهی های خودشون رو به جنگ می فرستن.
کوسه ها به ماهی کوچولوها یاد می دن، بین دیدگاه اونها و کوسه یه فرق بزرگ وجود داره: کوسه ها دستور میدن، ماهی های کوچولو به صورت آشکاری لال و گنگ باشن و به تمام زبون ها سکوت کنن. به همین دلیل اونا دیگه نمی تونن همدیگه رو بفهمن.
به هر ماهی کوچولو که در جنگ چند ماهی دشمن رو که اونها هم به زبان دیگه ای سکوت میکنن، بکشه، نشان کوچکی اعطا می کنن و به او لقب قهرمان میدن.
اگه یه روز کوسه ها آدم بشن، طبیعتاً هنر هم به وجود می‌ا‌د. عکس های زیبایی به وجود می‌ا‌‌د که در اونها دندون های کوسه ها تو رنگ های با شکوه و محوطه گلوهای اونا به عنوان گردشگاه های باصفایی که میشه تو اونا بازی کرد، به نمایش گذاشته می شن.
در تئاترهای ته دریا نشون داده میشه که چطور ماهی کوچولوها با جرات قهرمانانه ای در گلوی کوسه ها شنا میکنن و موسیقی انقدر زیباست که ماهی کوچولوها در طنین نغمه های اونا جلو دسته های موسیقی محلی که در گلوی کوسه ها اجرا میشه، در بهترین رویاها و افکار خود فرومیرن.
وقتی اونا ادم بشن، مذهب هم به وجود میاد. به ماهی کوچولوها یاد میدن که تو شکم کوسه ها زندگی سالمی رو آغاز کنن.
اگه یه روز اونا آدم بشن، همه ماهی کوچولوها مثل حالا مثل هم نبودن؛ بعضی از اونا پست و مقام به دست میاوردن و به دیگران مسلط میشدن؛ حتی بعضی از ماهی های بزرگتر میتونن ماهی های کوچتر رو بخورن. و چون کوسه ها اغلب دوست دارن تکه های بزرگ رو برای خوردن به دست بیارن، این اتفاق برای اونا لذت بخشه.
ماهی های بزرگ هم که پستی دارند، نظم بین ماهی های کوچولو رو تامین می کنن. معلم، افسر، مهندس، همه در ساختن سبدها شرکت می کنن.
و خلاصه اگه یه روز کوسه ها آدم بشن، در دریا یک فرهنگ به وجود میاد.

...Wenn die Heifische Menschen wären
Betolt Brecht /1898-1956

جمعه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۸

نفی کسانی که دوست‌ می‌داريم هميشه ما را کمی از ايشان جدا می‌کند. نبايد به بُت‌ها دست زد: رويه‌ی طلايی‌شان به دست می‌چسبد و کنده می‌شود.

مادام بوواری - گوستاو فلوبر