سنگ ها خيلي نترسند، براي همين درآب فرو مي روند
جمعه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۷
یکشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۷
اهلي كردن
"ان كلمه چه معني اي مي دهد؟ اهلي كردن ؟
اهلي كردن چيزي است كه اغلب آن را ناديده مي گيرند. اهلي كردن يعني ايجاد علاقه كردن ... اگر تو مرا اهلي كني، از نظر من تو در تمام دنيا بي نظير خواهي بود و از نظر تو هم من در تمام دنيا بي نظير خواهم بود... چيزها را موقعي مي تواني بشناسي كه انها را اهلي كرده باشي... ادم ها ديگر براي شناختن وقت ندارند... همه چيز را به صورت اماده از مغازه ها مي خرند. اما هيچ مغازه اي نيست كه بتوان دوستي را از انجا خريد. بنا براين ادم ها ديگر دوستي ندارند. اگر تو دوست مي خواهي مرا اهلي كن...
تنها با چشم دل است كه مي توان خوب ديد؛ انچه اهميت دارد با چشم سر ديده نمي شود... ادم ها اين حقيقت را فراموش كرده اند؛ اما تو نبايد ان را از ياد ببري: تو هميشه در برابر انچه كه اهلي كرده اي، مسؤول خواهي بود."
اهلي كردن چيزي است كه اغلب آن را ناديده مي گيرند. اهلي كردن يعني ايجاد علاقه كردن ... اگر تو مرا اهلي كني، از نظر من تو در تمام دنيا بي نظير خواهي بود و از نظر تو هم من در تمام دنيا بي نظير خواهم بود... چيزها را موقعي مي تواني بشناسي كه انها را اهلي كرده باشي... ادم ها ديگر براي شناختن وقت ندارند... همه چيز را به صورت اماده از مغازه ها مي خرند. اما هيچ مغازه اي نيست كه بتوان دوستي را از انجا خريد. بنا براين ادم ها ديگر دوستي ندارند. اگر تو دوست مي خواهي مرا اهلي كن...
تنها با چشم دل است كه مي توان خوب ديد؛ انچه اهميت دارد با چشم سر ديده نمي شود... ادم ها اين حقيقت را فراموش كرده اند؛ اما تو نبايد ان را از ياد ببري: تو هميشه در برابر انچه كه اهلي كرده اي، مسؤول خواهي بود."
برگرفته از كتاب شازده كوچولو
جمعه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۷
چهارشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۷
یک ناخدای تحصیلکرده و یک خدمه پیر بیسواد در یک کشتی با هم کار میکردند. پیرمرد هر شب به کابین ناخدا میرفت و به حرفهای او گوش میداد. یک روز ناخدا از پیرمرد پرسید: آیا درس زمین شناسی خوانده است؟
پیرمرد پاسخ داد: نه. ناخدا گفت: پس تو یک چهارم عمر خود را از دست دادهای. پیرمرد خداحافظی کرد و در حالی که به اتاق خود میرفت با خودش به این فکر میکرد که ناخدا فرد تحصیلکردهایست و حتماً چیزی که در مورد آن صحبت میکند واقعیست. پس من یک چهارم عمرم را از دست دادهام.
شب بعد ناخدا از او پرسید: در مورد علم هواشناسی چیزی میدانی؟ پیرمرد: نه ناخدا: پس تو نیمی از عمر خود را از دست دادهای.ب
پیرمرد ناراحت شد و دوباره با همان افکار به اتاق برای خواب رفت.
شب بعد باز ناخدا پرسید: آیا در مورد علم دریا شناسی چیزی میدانی؟ پیرمرد: نه ناخدا: پس تو سه چهارم عمر خود را از دست دادهای.
پیرمرد آن شب را نیز ناراحت به اتاق خود برگشت. ولی صبح زود به سراغ کابین ناخدا رفت و از او پرسید: در مورد علم شناشناسی چیزی میدانی؟ ناخدا: نه! شناشناسی؟ پیرمرد: بله. پس تو تمام عمر خود را از دست دادهای، چون کشتی به یک صخره برخورد کرده و در حال غرق شدن است. خداحافظ.
اکثر اوقات ما انسانها همانند ناخدا هستیم و مردم اطرافمان را آن پیرمرد میپنداریم. به تحصیلات، شغل، مقام، دانستهها و تجربیات خود میبالیم و فکر میکنیم دیگر به مشکلی بر نخواهیم خورد. در حالی که روزی ممکن است قایق ما هم به صخره برخورد کند و فقط علم شناشناسی به دادمان برسد.
پیرمرد پاسخ داد: نه. ناخدا گفت: پس تو یک چهارم عمر خود را از دست دادهای. پیرمرد خداحافظی کرد و در حالی که به اتاق خود میرفت با خودش به این فکر میکرد که ناخدا فرد تحصیلکردهایست و حتماً چیزی که در مورد آن صحبت میکند واقعیست. پس من یک چهارم عمرم را از دست دادهام.
شب بعد ناخدا از او پرسید: در مورد علم هواشناسی چیزی میدانی؟ پیرمرد: نه ناخدا: پس تو نیمی از عمر خود را از دست دادهای.ب
پیرمرد ناراحت شد و دوباره با همان افکار به اتاق برای خواب رفت.
شب بعد باز ناخدا پرسید: آیا در مورد علم دریا شناسی چیزی میدانی؟ پیرمرد: نه ناخدا: پس تو سه چهارم عمر خود را از دست دادهای.
پیرمرد آن شب را نیز ناراحت به اتاق خود برگشت. ولی صبح زود به سراغ کابین ناخدا رفت و از او پرسید: در مورد علم شناشناسی چیزی میدانی؟ ناخدا: نه! شناشناسی؟ پیرمرد: بله. پس تو تمام عمر خود را از دست دادهای، چون کشتی به یک صخره برخورد کرده و در حال غرق شدن است. خداحافظ.
اکثر اوقات ما انسانها همانند ناخدا هستیم و مردم اطرافمان را آن پیرمرد میپنداریم. به تحصیلات، شغل، مقام، دانستهها و تجربیات خود میبالیم و فکر میکنیم دیگر به مشکلی بر نخواهیم خورد. در حالی که روزی ممکن است قایق ما هم به صخره برخورد کند و فقط علم شناشناسی به دادمان برسد.
اشتراک در:
پستها (Atom)