سه‌شنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۹۵

حساب و كتاب

بهش گفته بودم رو قرارداداي بچه ها تجديدنظر كنه.

بعد امروز بعد از جلسه هيات مديره منو چهار نفري صدا كردن تو اتاق كه تصميمات خصوصيشونو بهم بگن.


چهار ماهه دارم جز مي زنم راضيشون كنم پول مفت الكي تو قالب پاداش به كسي ندن، اونوقت برگشته به من ميگه ما نشستيم حساب كرديم اگه رو  قراردادا تجديد نظر كنيم، ظرف شش سال حقوقاتون ميشه دوبرابر. اين به صلاح سيستم نيست. اما با پاداش كسي مشكلي نداريم.


من كه نفهميدم. لابد من حساب و كتاب بلد نيستم.

آخرشم به يكي بيست ميليون به يكي يه ميليون و به يكي صد هزارتومن پاداش دادن.


دوشنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۹۵

داغون


آخيش 

كارتابلم همين الان تموم شد😕😑

از صبح وقت نكرده بودم، نامه هامو بخونم؛ از بس كه حرف صد من يه غاز زدم.


ديروز يه آقاي قد بلند آفريقايي پيدا كرده بودم كه اگه تو تاريكي باشيم جز چشماش چيزي نمي بينيم. اسمش بامباست. امروز بچه هاي روابط عمومي رو واسه يه تحقيق ميداني فرستادم سفارت ساحل عاج كه كل آفريقا و نيازمندي هاش رو يه جا استاد كنن. اما چشمتون روز بد نبينه؛ تو راه برگشت با هم دعواشون شده بود سر اينكه يكي به اون يكي متلك انداخته بود كه تو جاي كار كردن فقط بلدي با فلاني لاس بزني. و من همين آخر وقتي فهميدم داستان از چه قراره. اين بود كه تا كل موضوع رو جمع كردم، شد ساعت هشت شب.


وسطاي اين ماجرا:

- يكي كارش تو گمرك گير كرده بود، داد و هوارشو اورده بود دفتر ما

- فاكتور فروشاي يكي رو هفته پيش تاييد نكرده بودن، اومده بود بست نشسته بود وسط دفتر

- يكي قاچاق كرده بود همسايه هاش مچشو گرفته بودن و لوش داده بودن

- يكي حكم برائتش اومده بود اما عصباني بود كه ما چرا نرفتيم دنبال كارش مجوز صادراتيشو دوباره فعال كنيم

- يكي گير استاندارد بود براي كد گذاري محصولاتش ولي استاندارد تا اخر سال ديگه بازيد واحد توليديا نمي ره

- بورس كالا زنگ زده بود كارگروه تعيين قيمت خوراك پتروشيمي تشكيل بده واسه هفته ديگه؛ اعضاي كميسيون هفته پيش با هم دعوا كرده بودن، جواب تلفن ما رو نمي دادن

- دوتا از مديرا كه روي همو دو هفته است دارن كم مي كنن، دعواها و چوقولي هاشون كشيده بودن به تلگرام من به هواي ياركشي؛ بلاكشون كردم

- مجلس چهارشنبه پيش تصويب كرده قير مفتي بدن به شهرداريا، بايد نامه مي نوشتم شوراي نگهبان جلوشونو بگيرن؛ وقت نكردم، به يكي از مديرا گفتم متنشو بنويس من ويرايشش مي كنم.

- يكي از دوستام ديشب رو تو زندان گذرونده بود چون به خاطر شكايت شوهر خواهرش سر ارث و چله پيرمرد نشده در خونه پدري رو پلمپ كردن. اينم خوب از خجالت خواهره و داماده در اومده، اونم اينو انداخته تو زندان و تازه عموش ديشب از كلانتري درش آورده بودش و امروز زنگ زده بود كه فعلا براش يه اتاق پيدا كنم تا خونه رو فك پلمب كنن.

- دختره ( همكارم) با دوست پسرش دعواش شده بود  از شدت عصبانيت تو خيابون خورده بود زمين دستش شكسته بود.

- فردام صبح ساعت ١٠ بايد برم گمرك، ١و ١/٥ هم جلسه كارگروه شوراي حل اختلاف دارم، ٣ هم هيات مديره كه جلسه آخر امسالمونه. بايد كاراي جلسه هاي فردا رو هم چك مي كردم چيزي تو اين شلوغي جا نمونه.

- نمايشگاه نفت سال ديگه هم هست كه خودش به تنهايي يه مصيبت به تمام معنيه ( و البته من مستقيم درگيرش نيستم ولي خبرش مياد)


خلاصه كه امروز همه كاري كردم الا كار!!!

شنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۹۵

افقي

من دو سه روز به مفهوم واقعي كلمه وضعيت افقي بودن رو تجربه كردم. راستش چهارشنبه عصر انقد ترسيده بودم كه گفتم فقط خودمو برسونم خونه بعد سر جام شيك و تميز تموم كنم.

يعني تا اين حد بد!!!

اما الان كه از اون وضعيت در اومدم، دارم فكر مي كنم، يه برنامه ريزي كنم، صاف روزايي كه جلسه داريم، اتوماتيك مريض بشم. اينطوري خودشون اخراجم مي كنن و خلاص.


#از_دسته_پيش_تصميمات_يك_معتاد_به_كار