پنجشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۹۷

یک روز تاریک، یک روز روشن

Ein dunkler Tag, ein heller Tag

Wenn du einen Tag annehmen kannst,der dir nichts bringt,
der dich mit Schmerzen betäubt,
der dir jede Stunde deutlich macht, dass du unsäglich vernachlässigt bist, der dir die Welt verschließt, der sich deiner nicht erbarmt -
wenn du ihn annehmen kannst wie ein Geheimnis, wie ein großes Versprechen, wie den schweigenden Gott, den du nicht anklagst...
dann wirst du vielleicht spüren,
dass das Leben dich tauft und dir zumutet, den Sinn zu finden.

Und wenn du den einen Tag gewonnen hast, dann kann es geschenen, dass du vergisst,
was hinter dir liegt, und dich an das erinnerst, was vor dir wartet.

Du wirst tun, was du nie tun konntest.

~ Ulrich Schaffer ~
یک روز تاریک، یک روز روشن

اگر بتوانى 

روزی را بپذیری که هیچ چیز برایت به همراه نیاورد...
روزی که با درد تو را ضعیف کند...
روزی که در هر ساعت آشکارا تو را مطمئن کند که به شکل غیرقابل توصیفی نادیده گرفته شده ای...
روزی که دنیا را بر رویت ببندد ....
روزی که برای (این چنین)دنیای تو تاسفی ندارد...


اگر بتوانی چنین روزی را همانند یک راز، یک قطعیت، همانند خدایی که خاموش است و تو را (برای چیزی) به پرسش نمی گیرد و متهم نمی کند، بپذیری، آنگاه شايد احساس كنى زندگی تو را از نو می آغازد و از تو انتظار دارد که مفهومش را بیابی.


و اگر بر یک چنین روزی پیروز شوی، می شود، تا آنچه در گذشته اتفاق افتاده است را فراموش و آنچه که در انتظار توست، را به خود یادآوری کنی.
(آنگاه) هر کاری را انجام خواهی داد، که هرگز نتوانسته ای.

~اولریش شافر~


چهارشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۹۷

امروز صبح با نیت اتمام حجت اومد دفتر.
تمام عصبانیت دیروز رو گذاشتم پشت در و نشستم رو صندلیم.
آدم برای نادیده گرفتن جماعتی، دلیل زیادی لازم نداره... یه حرف ساده کافیه!!!

پارسال وقتی بچه های اداری رو آوردم طبقه همکف و روابط عمومی رو بردم طبقه اول، اعتراض می کردن که چرا ؟؟؟ گفتم مگه نمی گفتید که کسی حجم کارای ما رو نمی بینه، این کارو کردم که دیده بشید!!!

دیروز بعد از یکسال که از اون ماجرا می گذره، اعتراضشون اینه که چرا اداری باید همه جا باشه و در مورد همه چیز نظر بده، با این شرایط کسی کارای ما رو نمی بینه.

نتیجه گیری:
برای آدم که بی شعوری خودشو مهمترین خصوصیت خودش می دونه، هیچ درمانی وجود نداره

سه‌شنبه، مهر ۲۴، ۱۳۹۷

از توضيح دادن متنفرم

دو روزه اين جانورها دارن منو مجبور مى كنن كه خودمو توضيح بدم. منم كم كم دارم شبيه اون اژدهائه تو كارتون بامزى به جايى مى رسم كه بدجورى دود كنم.
با اين تفاوت كه كسى نيست برام كوفته قلقلى درست كنه.

امروز عصر مدير روابط عموميمون داشت برام تعريف مى كرد كه تو جلسه داخلى ديروز چى شده . گفت: تو منو مجبور كردى باهاشون تند برخورد كنم. ديروز بهشون التيماتوم دادم. بيشتر حرفشون اينه كه چرا تو اومدى تو جلسه همايش؛ البته من بهشون گفتم كه مدير ادارى هستى و تشخيص اين بوده كه باشى.
گفتم: واسه اينكه شعورشون نرسيده بود كه براى سوالاتى كه از گذشته و سوابق همايش ها مطرح ميشه، مدارك و مستندات با خودشون ببرن. قلم و كاغذ دستشون نبود كه يادداشت بكنن. جلسه رو حتى ضبط نكردن. فقط بهشون بر خورده چرا منو صدا كردن برم تو جلسه؟؟؟!!!
گفت: نميشه هيچ جورى بريد به سمت آشتى؟اختلاف ها رو بذارين كنار؟
گفتم: ببين من هر خصوصيتى داشته باشم، دو تا خصلت رو ندارم:
حسود نيستم؛ بدخواه هم نيستم؛ هر كارى كردم و هر دستورى دادم براى نفع همه بوده
چه اونوقتى كه گفتم هر كسى بايد ظرف غذاشو خودش بشوره، چه اونوقتى كه گفتم، هيشكى حق نداره از شماره موبايلش براى كار ادارى استفاده كنه؛ اما اگه بعضيا دوست دارن سياست مالشى از من ببينن، اونم مفتى، كور خوندن. من روزى كه اومدم سر اين كار هيشكى نبود ازش كار رو ياد بگيرم. هر چى ياد گرفتم، خودم ياد گرفتم. واسه همين الان هر چى كه بلدم راحت در اختيار ديگران ميى ذارم، چون فكر مى كنم كه بايد ياد بدم. اصلا وظيفمه. قبلا مى خواستم تصميم بگيرم، مشورت مى كردم و نظر مى خواستم؛ الان چون تشخيص مى دم كه چه كارى رو بايد انجام بدم و چه كارى به صلاحه، انجام مى دم. اما اگه تو كار گروهى به هر دليلى مثلا چون از قيافه من خوششون نمياد، پس عشقشون نمى كشه كار رو اونجورى كه براشون تعريف كردم انجام بدن، نمى شينم كنارشون بمالمشون. شده خودم انجام بدم، كار بايد انجام بشه.

گفت: خيلى نظرشون اين نيست كه نيروى جديد بياريم.

گفتم: اين تشخيص شماست كه نيروى جديد بيارين. حق اظهار نظر ندارن. من زمينه شو درست كردم براتون.