دوشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۹۴

چه ميتوان كرد باآدمهايي كه تورا مجبورميكنند خلاف هستي و چيستي خودت رفتاركني؟
آدمهاي اين روزها اگرتورا آنگونه كه هستي ببينند اصلا جدي ات نمي گيرند...
ساعتها گوشه اي مي نشيني و خودت را با انبوهي از تعهدات و وظايف و بعضاً لطفهاي كوچك و بزرگ دل به خواهت مشغول ميكني، اما تنها زماني تو را ميبينند كه خلاف داستان از پيش خوانده ات رفتار ميكني...
اين روزها بسيار پيش مي آيد كه به خودم مي گويم"مهم نيست، فردا فكرش را ميكنم"
و تا فردا فراموش كرده ام كه چقدر اندوه ديروزم بزرگ بوده...
من همينم
و اين ساده ترين راهي است كه بلدم
اگر كسي مرا بخواهد براي هميني كه هستم ميخواهد.