پنجشنبه، دی ۲۶، ۱۳۹۲


منم و يك باور كهن
...
كه پنجشنبه ها كه مي شود
زخمي سرباز كرده و داغي از نو است.
گاهي
نگاهي
تنها يك نگاه نيست
آتشي است كه
حتي اگر زير خاكستر،
غمي داغ و تپنده است، براي ابد.

سه‌شنبه، دی ۲۴، ۱۳۹۲

آنقدر
گاهي
درگير و داري يك دوست داشتني
كه در يادت نمي ماند
دل كجاست،
راه كجاست،
نام چيست...
تنها چيزي كه به ياد مي ماند
سنگيني يك بار است
باري كه تنها به دوش مي كشي



مي روم... مي روي ... مي رود... تمام زندگي در صرف فعل رفتن است... با مقصد يا بي مقصد...

یکشنبه، دی ۲۲، ۱۳۹۲


درد هايي در اين دنيا هست، به آن عظمت كه ديگر در برابر آن ها از اشك كاري ساخته نيست!
قطار به موقع رسيد
هاينريش بل

سقوط كردم
به معني كامل كلمه سقوط كردم. شدم يه عروسك كوكي كه صبح تا شب كوك ميشه و هر روز يه كاراي مشخص رو انجام مي ده و روز بعد دوباره از نو كوك ميشه.
از دست خودم خسته ام
نمي تونم به خاطر چيزايي كه تو زندگيم دارم، خوشحال باشم و سپاسگزار و اين بدترين اتفاقيه كه تا حالا تو عمرم برام افتاده
درد هست... اما ديگه گريه امم نمياد...