پنجشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۹۷

یک روز تاریک، یک روز روشن

Ein dunkler Tag, ein heller Tag

Wenn du einen Tag annehmen kannst,der dir nichts bringt,
der dich mit Schmerzen betäubt,
der dir jede Stunde deutlich macht, dass du unsäglich vernachlässigt bist, der dir die Welt verschließt, der sich deiner nicht erbarmt -
wenn du ihn annehmen kannst wie ein Geheimnis, wie ein großes Versprechen, wie den schweigenden Gott, den du nicht anklagst...
dann wirst du vielleicht spüren,
dass das Leben dich tauft und dir zumutet, den Sinn zu finden.

Und wenn du den einen Tag gewonnen hast, dann kann es geschenen, dass du vergisst,
was hinter dir liegt, und dich an das erinnerst, was vor dir wartet.

Du wirst tun, was du nie tun konntest.

~ Ulrich Schaffer ~
یک روز تاریک، یک روز روشن

اگر بتوانى 

روزی را بپذیری که هیچ چیز برایت به همراه نیاورد...
روزی که با درد تو را ضعیف کند...
روزی که در هر ساعت آشکارا تو را مطمئن کند که به شکل غیرقابل توصیفی نادیده گرفته شده ای...
روزی که دنیا را بر رویت ببندد ....
روزی که برای (این چنین)دنیای تو تاسفی ندارد...


اگر بتوانی چنین روزی را همانند یک راز، یک قطعیت، همانند خدایی که خاموش است و تو را (برای چیزی) به پرسش نمی گیرد و متهم نمی کند، بپذیری، آنگاه شايد احساس كنى زندگی تو را از نو می آغازد و از تو انتظار دارد که مفهومش را بیابی.


و اگر بر یک چنین روزی پیروز شوی، می شود، تا آنچه در گذشته اتفاق افتاده است را فراموش و آنچه که در انتظار توست، را به خود یادآوری کنی.
(آنگاه) هر کاری را انجام خواهی داد، که هرگز نتوانسته ای.

~اولریش شافر~