یکشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۹۶

سنگ بزرگ علامت نزدنه

نامبرده پشت تلفن برگشت بهم گفت فلانی باید افتخار کنه که جواهری مثل «ف» (منظورش خودش بود) داره میاد تجربه بیست سال تخصص های بین رشته ایش رو در اختیارش میذاره. پس باید بفهمه و هزینه مشاوره های منو پرداخت کنه.
گفتم: من مدیر یک ساله، شما مدیر بیست ساله. وقتی مجمع بودجه رو مصوب کردن و گفتن تو حسابت n تومن پوله و اجازه داری n تومنشو خرج کنی، یعنی چی؟

پ ن.:
خلاصه که جواهر رفت فکراشو بکنه؛ فردا لابد یه داستان دیگه داره برامون
خداییش من اگه انقد اعتماد به نفس داشتم، الان حداقل نمیشستم پای این چرندیات، چون که بخشی از کارمه.