شنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۹۶

به رئيسم داشتم مي گفتم، من خيلى خنگم تو روابط دختر و پسرى؛ راستش جلوى خودمو خيلى گرفتم اون روي پسره رو بالا نيارم كه شر نشه واسه دختره وگرنه زنگ مى زدم پليس بيان ببرنش كه خوب ياد بگيره چاقو كشيدن چه معنى اى داره...

بعد يهو ياد دعواهاى خودم افتادم
ساعت ها بحث و جدل مى كرديم سر يه تلفن... دوخط چت...يه به اسم كوچك صدا شدن تو دفتر كار...

نفس عميقى كشيدم و تو دلم گفتم، اگه دوست داشتن و وابستگى اينه، همون بهتر كه تموم شد؛ من كه ديگه تحمل اين مسخره بازيا رو ندارم.