سه‌شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۹۶

از دوشنبه پيش به حالت افقى تو خونه افتاده بودم. حتى يكيشون زنگ نمى زد بگه خرت به چند من. 
از ديروز زرت و زرت زنگ و پى ام مى دادن و آخرش مى پرسيدن حقوق كى مى دى.
امروز صبح درب و داغون و لهيده رفتم دفتر حقوق و اضافه كار و پاداشا و قبضاشونو پرداخت كردم و برگشتم خونه. 

صبحى به رئيس هيئت مديره گفتم، نمي دونم چرا كسى باورش نمى شه منم ممكنه مريض بشم. همه پشت سرم گفتن، قهر كرده. 
خنديد و گفت: دختر جان خيلى اتفاقى نميفته اگه حقوقشون يه روز اينور و اونور بيفته. يه كم درد اون كارگراى بيچاره رو كه سه ماه - سه ماه حقوق نمى گيرن رو بفهمن، بد نيس. 
گفتم، آخه دلم نمياد. سيستم ما همه چيزش حساب كتاب داره و درسته. من هميشه بيست و هشتم حقوقاشونو ميدادم. اما يه ماه اينطور شده، بازم مى بينم ازم هم توقع دارن، هم كلى حرف مى زنن.
گفت: تو يه كم بد عادتشون كردى.