شنبه، دی ۰۲، ۱۳۹۶

(ف) به یکی از بچه ها گفته بود ، زنگ بزن لیست شرکت های عضو انجمن بازیافت رو بگیر و دعوتنامه دوره آموزشی تجزیه تحلیل فرایندهای صادراتی رو براشون بفرست.
دختره اومد حرف (ف) رو بهم گفت.
از قضا (ف) مشاور انجمن و مدیر اجرایی دوره آموزشی ما هم هست.

تو یه هفته گذشته هروقت باهاش صحبت کردم، کل حرفش این بوده:
نمیشه... بی فایده است... ولش کن...وقتتو سر این کار نذار...

موضوع دوره و انجمن اما دو تا قضیه جدا از همه، البته غیر از اینکه یه پای (ف) تو هردوش هست.

گرفتن لیست از انجمن برام کاری نداشت.
چاره اش یه تلفن بود.

ذاتا متنفرم از اینکه دائم “نه” بشنوم “نخواستن” ببینم. واسه همین خودم دو هفته است دارم چراغ خاموش هر چی مطلبه در مورد مالیات و بازیافت روغن کارکرده و تولید و آمار تولید و صادرات روغن پایه می خونم.
نکته رنج آورش اینه که شونصد تا آدم مدعی تو این صنف هستن، به جرات می تونم بگم به ندرت دوتاشون سر به چیزی یه نظر مشترک داشته باشن؛ بعد اونوقت من این وسط ویرم گرفته برای اینا طرح توجیهی بنویسم که صنفشون به فنا نره.

تو این حجم شلوغی اطلاعات پراکنده و مسئولیت های خودم، به عقلم نرسیده بود، برم ببینم اصلا نابغه های این انجمن فکسنی کیا هستن. لیست رو که دیدم، ناخودآگاه برای (ف) نوشتم: “من ليست انجمن رو گرفتم. اينا كه همه اش ٢٢ تا شركت هستن!!!”
چند دقیقه بعد دیدم نوشت: “می‌شه‌زنگ‌بزنی”

بچه های دفتر در گیر سفارش روسری و کفش و ست کردنش برای همایش بودن. تا کارم باهاشون تموم شد، طول کشید. بالاخره بهش زنگ زدم.

ناغافل و یهو گفت: “تو چرا زنگ نمی زنی بهم؟”
گفتم: “چی شده مگه؟”
گفت:”آخه باید بشینیم حرف بزنیم، ولی همه حرف من و تو خلاصه شده به چند خط نوشتن کوتاه”
گفتم: “من معمولا زنگ نمی زنم به موبایل کسی، بعدم شما معمولا شلوغید یا تو جلسه... من کارمو با چند کلمه راه می ندازم”
گفت:”الانم تو یه جلسه ام، تموم شد، زنگ می زنم بهت، باید مفصل با هم صحبت کنیم”

پ ن.:
دلم می خواد اشتباه کنم. اما از عصری دارم فکر می کنم کاری رو که میشه با یه جمله سوال پرسید و جواب گرفت، چرا باید با صحبت تلفنی کشش داد که تهش هم بهمون بگن: « ولش کن، این کار شدنی نیست؟؟؟»