پنجشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۹۶

اولين دوره آموزشيمون امروز برگزار شد.
كارشناس هاي صادراتيمون استقبال عجيبي ازش كردن
مدرسمون مي گفت من جاهاي زيادي درس دادم، حتي تو دانشگاه؛ اما اينا تا لحظه آخر انرژي داشتن 

عصر ساعت ٤/٥ راضي و خسته برگشتم خونه؛ با همون لباساي بيرون پخش زمين شدم و خوابم برد.

بيدار كه شدم، ديدم زنگ زده. گفتم بي خيال، چي كار مي تونه اصلاً با من داشته باشه؛ زنگ بزنم، يه ساعتم به چرت و پرت گفتن مي گذره. 
مسيج هامو چك كردم؛ ديدم اس ام اس هم داده. 
برام نوشته:

Hi my dear .How r u darling? Hope to u everything is good and see u soon dear ; take care darling

به خودم گفتم، اينا رو براي من نوشته؟؟؟

فاز آدما از حالت كاملاً رسمي كه تغيير مي كنه، نگران و هراسان مي شم؛ ولي عكس العملم درست مثل جانوريه كه تو يه قفسه اما هنوز ترجيح مي ده حمله كنه تا اينكه تسليم بشه.