جمعه، مهر ۲۱، ۱۳۹۶

ديشب از دانشگاه و استادم تو اون دوره و نگاهش به خودم گفتم. ١٥ سال از اون روزا گذشته. و من اين روزا دارم فكر مي كنم اصلاً مثل اون وقتا كله خراب و بز نيستم. 
الان تقريبا از همه اون ديوونه بازيا فقط هارت و پورتش مونده و يك چيز ديگه:
"ياد گرفتم چطور به راحتي نه بگم"
احساس مي كنم اين روزاست كه كمي به اون حال و هوا احتياج دارم، اما انگار به قدر ١٥ سال پير شدم.