از ديروز يه قانون گذاشتم كه هر كسي غذا مي خوره ظرفاشم خودش بايد بشوره...
من معمولاً ناهار نمي خورم اما ديروز خودمم اول همه قانون جديد رو اجرا كردم.
بعدم دستور رو نوشتم و فرستم تو كانال تلگرامشون.
ديروز هيچ صدايي از هيچ جايي نشنيدم، البته پچ پچ و چت و چشم و ابرو بود ولي خبري ازاعتراض نبود.
امروز كه زنگ زدم بالا و پيغام دادم هركي ناهار خورده، بياد ظرفاشو بشوره، بره، فهميدن قضيه جديه. مارموزا تو فرصتي كه من نبودم، رفته بودن تو اتاق رئيسم شكايت.
رئيسم داخليمو گرفت. فكر كردم ماشين اومده كه با هم بريم اتاق بازرگاني. رفتم بالا گفت داستان ظرف شستن چيه؟؟؟ بيا بالا ببينم.
رفتم. بهش گفتم اين قانون جديد منه... وقتي خونواده هاشون يادشون ندادن ريخت و پاش و كثافت كاري نكنن، من بهشون مي فهمونم. ديروز ظهر رفتم تو آبدارخونه سس سالاد پخش زمين بود، كلي مورچه جمع شده بود دورش؛ ظرفاي صبحونه شونو همينطوري كثيف گذاشته بودن رو ميز... يه عالم ظرف هم از ظهر تو سينك ريخته بود... كف زمين و رو كابينت هام پر از نون خشك و كيسه پلاستيك و ظرف يه بار مصرف بود... سه نفر آدم و اين همه كثافت كاري؟؟؟ اونم زن؟؟؟ پسرا رغبت نكردن اونجا چيزي بخورن.
همه شونو صدا كرد تو اتاق. قبل از اينكه حرف بزنه، زدم رو ميز و بلند گفتم: چرا به جايي اينكه در مورد مسائل اداري با من حرف بزنين، مستقيم اومدين تو اتاق مهندس و وقتشو گرفتين. وقتي مي گم بايد ظرفاتونو خودتون بشورين يعني بايد ظرفاتونو خودتون بشورين.
جا خوردن يهو... بعدش كلي دليل و من من و بهانه الكي آوردن؛ يكيشون گفت من ديگه اينجا غذا نمي خورم اصن... يكيشون گفت پس وظيفه آبدارچي چيه؟ يكيشون گفت من بدون دستكش ظرف نمي شورم
گفتم: فردا يكي يه دونه دستكش اشانتيون مي ذارم رو ميزاتون. ولي ظرفاتونو خودتون مي شورين
مهندس زهر حرف منو گرفت و نذاشت ادامه بدم. ولي آخر برگشت گفت: اين موضوعا به من ربط نداره بايد با امور اداريتون صحبت كنين.
گفتم: خيلي خب جلسه تمومه پاشيد بريد بيرون، مام بايد بريم اتاق.
تو راه بهم گفت باهاشون حرف بزن. از تو مي ترسن كه ميان سراغ من.
گفتم: بذارين قانوني كه گذاشتم اجرا كنم. هيشكي نشناستشون، فكر مي كنه تو خونه شون كلي نوكر و كلفت داشتن. وقتي خودشون بي شخصيتن، بايد قانون و زور رو بفهمن.