چند روز گذشته چند تا پيام برات گذاشتم ولي همه اش بي پاسخ مونده. آخرين بار قرار بود بيايي دنبالم كه در مورد پيشنهاد خاصت باهام صحبت كني... اما خب نشده لابد؛ نتونستي.
البته شايد اينطوري بهتر باشه... معمولاً آدما رو در رو يادشون مي ره دقيقاً چي مي خواستن بگن. خيلي حرفا رو نبايد گفت اصلاً. خراب ميشن.
راستش به حرفات فكر كردم و به مفهوم تنهايي...
مي دوني تنهايي انقدرام بد نيست؛ اگر كه آدم بعدش خودشو بذاره كنار داشته هاشو و بپذيره كه خود واقعيش دقيقاً همينه؛ نه بيشتر و نه كمتر.
بعدش شايد راحتر شروع كنه... سبك تر حتي...
اين حرفا رو يادت مياد؟؟؟
"ما براي خاطره هامون زندگي نمي كنيم؛ ما ميون اونا زندگي مي كنيم"
دوسال پيش خودت همه اينا رو بهم گفتي و من به اعتماد حرفاي تو دوباره شروع كردم. حتي سنگ ها هم تو اين دنيا سفر مي كنن؛ فقط بايد يه خواسته اي پشتشون باشه.
#نامه_ها