پنجشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۹۵

اين پنجشنبه هاي دلخوشي

يه پنجشنبه با هزار اميد و آرزو اومديم دوساعت بيشتر بخوابيم؛ نشون به او نشون كه تا خود صبح خواب رئيس هيات مديره و نوچه بي سمت رسمي و پرافاده اش رو مي ديديم.
بعدم تا اومد چشمامون گرم بشه، پاشديم رفتيم فروشگاه دنبال خريد خرت پرت هاي دوماهانه مون و همين الان تازه مراسم كهن قصابي و شست و شومون تموم شد و الانه تو مود افقي داريم دنيا رو رصد مي كنيم كه از تجدد جا نمونيم.

گاهي آدم دلش براي دنياي ساده پيش از اين و راه حل هاي ساده اش تنگ ميشه؛
يكي اين وسط بايد بياد ناز زمانو بكشه كه بي خيال ساعت ها و دقيقه ها بشه و باور كنه، ما فقط دلمون به همين پنجشنبه ها خوشه. يه گوشه بي سروصدا وايسه خو؛ اتفاقي نميفته.
😶