پنجشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۹۵

تنهايي

ديروز حال خوبي از شنيدن ترانه جديد داريوش داشتم؛ اينكه يه ترانه عاشقانه با يه صداي خوب بشنوي، كلي حال خوبه؛ دلم مي خواست حال خوبمو به بقيه هم بدم. 
ترانه رو براي همه كسايي كه دوستشون داشتم فرستادم. 

شب حدود ١١-١٢ ديدم يكي تو تلگرام برام نوشت: "خوش به حالت؛ يه كار خوب داري تنهاييتو پر كني"

منو مي گي خون جلو چشمامو گرفت. چه ربطي داشت اصلاً؟؟؟🤔

اين اواخر هر وقت چيزي عصبانيم مي كنه، چشمامو مي بندم و تا ده مي شمرم؛ گاهي هم كه خيلي اوضاع خرابه، مي گردم دنبال يه صداي خوب، يه بازي خوب از يه بازيگر خوب يا ويدئوهايي از دريا و موج و صخره ها...

اما ديشب ماتم برد به اين دوخط. هيچ كاري هم نكردم. فقط عصباني شدم، حتي نفهميدم از چي. 

نمي دونم اين حالت چقدر طول كشيد ...
آخرش فقط براش نوشتم: 
*من تنها نيستم كه با چيزي پرش كنم*

صبحي ماجرا رو كه واسه مامانم تعريف كردم، گفت: چرا از كارت براي همه مي نويسي خو؟ وقتي از زندگيت براي همه مي گي، بايد منتظر اين چيزا هم باشي ديگه.

شايد حق با مامان باشه؛ ناخواسته سرم براي دردسر درد مي كنه و هر چقدر هم دور و بر خودمو خلوت مي كنم، دردسر خودش سراغم مياد. 
اما راستش اين سال ها، نوشتن "فكر كردن" رو بهم ياد داده و فكر كردن باعث شده، سعي كنم با اتفاق هاي عجيب و غريب زندگي منطقي برخورد كنم كه سرشت شلوغ، عجول و هيجانيم  اين وسط كنترل بشه و شرش گريبانمو نگيره.

هم مامان و هم خودم مي دونيم كه قصدم  از نوشتن به رخ كشيدن يا پز دادن نيست. اگه الان اينجام ( كه اگه اسمش يك جايگاه اجتماعي مناسب باشه)، قبلش سال هاي زيادي براش وقت گذاشتم و زحمت كشيدم، حتي از خيلي چيزا هم گذشتم به خاطرش. تازه اينم اصلاً مهم نيست و منتش هم سر كسي نيست. 
منم مثل هر آدم ديگه، كلي اشتباه تو زندگيم كردم، موفقيت كسب كردم و شكست خوردم، پيشرفت كردم، عاشق شدم، به دست آوردم و از دست دادم؛ اما نكته مهم برام تو اين مسير (كه يه بخشش هم كارمه) روابط آدما و رفتاراشون در قبال خودشون و بقيه است. اصلاً نكته مهم خود آدمان.

اين سال ها فهميدم كه اين رفتار آدما(جداي جنسيتشون) هست كه خيلي چيزا رو بهتر و بيشتر از حرفاشون به ما ثابت مي كنه و بايد براي شناخت بهترشون به رفتاراشون دقت كرد.

پ ن.:
موجود پر شر و شوري و غلو شده اي نيستم، اما خب سر نوشته هام اين داستانا رو هم دارم ديگه.