پنجشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۹۵

مرض بي درمون كافه گردي...

دوستي هست به كنايه بهم مي گه تو اصلاً تفريحات سالمي نداري؛  
خبر نداره من سال هاست به تلخي كافي آلرژي دارم...

پ ن.:
دلم گرفته از زمانه اي كه به ميل ما نمي چرخه
آدم هايي پر از حرف نگفته و نشنيده
پر از حرف ها و ژست هاي مقلوب
دنبال دنجي گوشه اي براي خود مي گردن اما نه براي درك مفهوم خود بودن
آدم هايي كه تمام روياهاي گذشتشون رو ريختن تو جاده اي كه بعد از كلي ناهمواري حالا صاف و مستقيم داره به سمتي مي رن كه تهش هم معلوم نيست