چهارشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۹۵

مديريت

عزیزان دلم
با این اعصاب خیش خراشمال و ذهن ناآرامتون چه اجباری دارین بیاین مدیریت کنین!!!🤔
سكون زندگي ما رو بريزين به هم

مي دونين؟؟؟
مدیریت اصولاً یه فعالیت غیرانتفاعی و دلیه كه باهاش ميشه حس خود خادم پنداري مزمنتون رو ارضا كنين...
خُدام كه بزرگه پولشو مي رسونه
اصلا لازم نيس غير از حق مديريت آخر برجتون به چيزي فكر كنيدااا. خسته ميشيد خو!😐

مديريت یه جور عشق بی پايان به  از بيخ و بن فروريختنه اونم به روش لم دادن و جَو دادن و پيچوندن دست و پاي همه به هم 
چكار دارين راندمان يكي زير صفره و يكي داره بلانسبت خر بار مي بره؟؟؟!!!

اصن مديريت یه جور احساس لطیفی می خواد که هر کسی نداره خو...
یه جور بی خیالی در نگوشیدن 
و یه جور اشتیاق به حضور مستمر در سمیناهارهای فوق تخصصانه و یه جور ولنگاری در استفاده بهینه و دل به خواه از واژگان دم دستی و پا به ذهن ...

اصلاً مدیر خوب اونیه که (چه گُل بزنه و چه گند) فحش خورش ملس باشه، جنبه داشته باشه، لبخند بزنه و چنان دلبرانه كه آدم هوس كنه چپ و راست بپره و ماچش كنه. مرض نداره كه شر بخره واسه خودشو بقيه

چرا باید هر چیزی رو چند بار بهتون گفت...
خدا رو خوش مياد با اين افكار مشعشعتون تن آدمو اينطور  بلرزونين؟؟؟
😕😕😕🤕

پ ن.: 
- امان از روزي كه چون اول از روي ناخودآگاهت و بعد از روي انتخابت متفاوت رفتار كردي، خود واقعيت بودي اصلاً؛ مي دوني كه تحقيقاً به همين خاطر بوده كه ديده شدي و حالا هراسان افتادي به استنتاج و تحليل فضاي متلاطم اطرافت كه بفهمي تو كدوم خطي و بازي چندچنده.
- وحشتناك اون روزيه كه مي دوني داره يه چيزايي دور و برت تغيير مي كنه اما نمي دوني تو دقيقاً كجاي اين داستاني و نقشت چيه
- دلهره آوره وقتي بعد از يه جلسه هيات مديره  طوفاني فردا صبحش رئيس بزرگ زنگ مي زنه بهت و تو يه جمله بهت مي گه "خودتو آماده كن" و وقتي بهش مي گي از همين نگران بودم، فقط بهت مي گه "نترس هواتو داريم".
و  تو دقيقاً از همينه كه بيشتر از همه مي ترسي.