سه‌شنبه، تیر ۰۸، ۱۳۹۵

راستي چرا اينطوري عوضي شديم؟؟؟


از دوستان خارج نشينم خيلي چيزا در مورد تفاوت زندگي اينجايي و اونجايي و آدم هاي اينجايي و اونجايي شنيدم و مي شنوم.
(بگذريم كه خارج داريم تا خارج)
اما چند وقتيه كه به ديد يک جاندار اينجايي كه همه پوست و گوشت و روحش همينجا رشد كرده و داره سعي مي كنه فاصله فكر و عملش رو كم كنه، تناقض عجيب و غيرقابل فهمي رو تو مناسبات شخصي و اجتماعيمون مي بينم كه با هيچ منطقي قابل توضيح و توجيه نيست.
گاهي فكر مي كنم، انقد پيچيده، عجيب، بی دلیل و "يكهو"يي هستيم كه تا ساليان سال تئوري هاي روانشناختي و رفتار شناسي از درك و بيان عمق وجود ما عاجز مي مونن.

چند تا نمونه اي رو كه خودم اين اواخر به چشم ديدم اما نفهميدم، براتون مي گم شايد شما فهميدين چي شده كه اينطوري شده، به منم بگين

١)
 ميت مَردي كه شونصد سالش بوده، به اندازه يه حرم سرا هم زن داشته، يه تپه طيب و طاهر هم باقي نذاشته تو اطرافش، بعد حالا كه بعد بوقي رضايت داده و مُرده، سر كوچه حجله گذاشتن براش؛ چه برو و بيايي كه راه نيفتاده!!! چه تاريخچه و شجرنامه اي كه ازش نمي شنويم!!! چه  گوهر شب چراغِ ناشناخته اي بوده و ما خبر نداشتيم و از دستش داديم!!!

٢)
جانداري كه سال تا سال يه سَر به پدر و مادرش نمي زده، بگه، خَرِتون به چَند مَن، تا بندگان خدا سرشونو گذاشتن زمين و مردن، يادش افتاده كه چي ها رو از دست داده؛ گريه و زاري و اشك و آهش به كنار، براي اينكه به فك و فاميل بگه هميشه به يادشونه و داره از فراقشون جون ميده، از لحظه جون دادن اونا تا آخرين لحظه هاي كفن و دفن  رو با موبايل تبلت و دوربين فيلم گرفته و دقه یه بار مي ذاره تو يوتيوب و اينستاگرام و هرازگاهي "تگ-مال طور" شير مي كنه تو چش و چال خلايق

٣)
آمار رسميمون كه نشون ميده ميزان تصادفات همرا با جرح و مرگ زنهامون خيلي كمتر از مردهامونه و پليس هم گاه و بي گاه اينو مي گه؛ اما فقط كافيه پنج دقيقه تو يه تاكسي بنشينيم؛ راننده ای هزار تا تخلف ريز و درشت مي كنه و آخرش هم درحاليه دستش تا آرنج تو دماغش كرده، اينو ازش مي شنوي كه: كي به شما زن(ه)ا گواهينامه داده.

٤)
پسري كه در آنِ واحد با  nتا دختر جاست فرنده، بعد دنبال دختر آفتاب مهتاب نديده مي گرده، واسه زندگي عاشقانه و جوجه كشي

٦)
دختري كه در لحظه عاشق اونيه كه مدل ماشينش بالاتره و پول بيشتري واسش خرج مي كنه؛ اگر هم يك لحظه احساس كنه چيزي سرِ جاش نيست يا طرفش رفته تو پيچ، به قول خودش تو سيم ثانيه ميره سر كيس بعدي كه اصلاً بصرفه اين همه وقتي كه مي خواد بذاره واسش

٧)
مادري كه واسه پسرش فلورانس نايتينگله،  واسه دامادش هند جگرخوار، واسه دخترش سيمون دوبوار، واسه عروسش، زن تنارديه

٨)
پدري كه واسه پسرش دون ژوانه، واسه دامادش سيناي پارسا، واسه دخترش اسطوره اخلاق، و واسه عروسش تجسم وقار و اصالت خانوادگي

٩)
كارفرمايي كه حين انجام امور اقتصادي زيربنايي در نهايت صرفه جویی و امانت داري حساب ملت رو خالي مي كنه؛ بعد در حالیکه چپ و راست سوابق و رزومه کاری و تحصیلاتی(!)شو به رخ همه می کشه، درآمد ماهي چندميليونيش رو کاملاً حق مسلم خودش مي دونه، اما بنده خدا حق و حقوق كارگراشو نداره ماه به ماه بده.

١٠)
موجودي كه تو مناسبت ها و مراسم مختلف، ميليون ها تومان خرج شكم هاي پُري مي كنه كه تا سر كوچه نرسيده، ظرف هاي نذري و افطاري و خيرات رو با دوسوم محتوياتشو رو آسفالت كف خيابون و توي جوب خالي مي كنن؛ غافل از اينكه چند تا كوچه و خيابون پايين تر يكي فقط براي نون شبش به خودفروشي افتاده.

١١)
جماعتي كه از يه طرف عاشق فيلم هاي هاليوودي و كلاب  و ديسكوهاي دبي و سواحل تركيه و روابط باز اروپايي و اعتقادات و باورهاي انسان دوستانه شرقي و علوم پيشرفته غربين، از طرف ديگه  گير كردن بين علايق و واقعيت وجودي و ريشه هاي پرورشي و اعتقاديشون و هركي هم جرات كنه و جلوي باورهاشون سبز بشه، تا ريشه شو از بيخ نزنن، بي خيال نمي شن.

١٢)
دسته اي كه شعار انسان دوستي و خيرخواهي از دهنشون نميفته؛ طرفدار تساوي حقوق بشر و از بين بردن فواصل طبقاتي و مخالف كار كردن بچه ها هستن، اما پاي عمل كه مي رسه با ماشين چندصدميليوني شون نذري و افطاري مي دن واسه مردم فقير اطراف فرمانيه و قيطريه و فرمانيه و كامرانيه؛ پاي توجيه داستانشونم كه مي رسه، علم اعداد و منطق و رياضيات و سياست رو مي كنن تو چشم بقيه كه: ضرورت ايجاب مي كنه وگرنه ته دلمون هموني هستيم كه قبلا بوديم(!!!؟؟؟)
و...
و...
و...

پ ن.:
مي دونين؟؟؟ 
بايد باور كنيم هر طور كه با ديگران رفتار كنيم، اونا همونطور در مورد ما قضاوت مي كنن. تا اون وقت همين طور داغون و سوژه باقي مي مونيم.