شنبه، تیر ۰۵، ۱۳۹۵

امروز رفته بودم تو دفتر رئيس جان كه مجابش كنم يه دستور پرداخت بده و مطمئن هم نبودم اصلاً توضيحات منو متوجه مي شه يا نه.
داشتم توضيح مي دادم كه مخابرات زده زير كاسه كوزه مون و قراردادهاي بلك ليست اس ام اس ها رو يه طرفه كنسل كرده و كسايي كه اس ام اس تبليغاتي ها رو توي گوشي هاشون غير فعال كردن، اس ام اس هاي ما رو هم نمي گيرن.

نذاشت ادامه بدم؛ گفت: تو تاييد كني، كافيه.
گفتم: پس دستورشو بديد تا اجالتاً از اين بدبختي "ايميل نگرفتيم" و "اس ام اس نديديم"  و  "اينترنت قطع بود" و "دستور جلسه ها رو فكس كنيد" و "زنگ بزنيد، يادآوري كنيد" دربياييم.
 زير يادداشت من نوشت: خانم آ... بعد يهو مكث كرد و پرسيد با الفه فاميلت يا با عين؟؟؟
با خنده گفتم: با الفه ولي شما هميشه با عين مي نوشتيد.
گفت: راست مي گي؟؟؟ آخه دو سه نفر كه برام كار مي كنن اونا با عينه فاميلشون. 
خنديدم. گفتم اتفاقاً اين بارو درست نوشتين.

تو دلم گفتم، بعد دوازده سال يه كم زود بود پرسيدي عزيز جان؛ ميذاشتي دوازده سال ديگه مي پرسيدي.

يهو گفت كجايي هستي تو؟ 
گفتم: از چند نفر شنيدم كه اجدادمون مال بين النهرين بودن و وقتي ميان ايران، مُغ و نگهبان آتش بودن؛ بعد يه گروهشون كه گله دار بودن، ميرن تو دشت قزوين و تشكيل اجتماع مي دن... بعضيام مي گن ريشه كُرد داريم ولي اون چيزي كه من مطمئنم اينه كه پدر پدربزرگم قزويني بوده ولي بچه هاي خودشو برادرش تهران بزرگ شدن
يه سري تكون داد و گفت جالبه. پس زردشتي بودين قبلاً.
گفتم: چي بگم  فعلا كه اجالتاً هر كدوممون يه سازي مي زنيم، بقيه باهامون مي رقصن. گل و بلبل.

(باز تو دلم گفتم امضا كن پدرجان برم پي كار و زندگيم؛ بعداً ميام مفصل قصه اجدادمو با جزئيات و رسم نمودار و شجره نامه برات تعريف مي كنم؛ دوست داشتي هم شب نامه اش هم مي كنيم بديم تو مجمع به دست خلايق  كه اطلاعات جامعه شناسي و تاريخيشون هم مثل اطلاعات تجاريشون بالا بره)

براي اولين بار تو عمر كاريم، گير نداد كه بحران داريم و به گِل نشستيم. بي حرف امضا كرد.