جمعه، تیر ۰۴، ۱۳۹۵

وحشت مغز

ذهن آدم كه درگير باشه...
محيطش كه مشوش باشه...
منتظر كه باشه...
خسته كه باشه...
يا هر چيزي كه شبيه اينا باشه، 
آدم بايد خودشو براي هر اتفاق غيرعادي و بدون كنترلي آماده بكنه. 
براي من هولناك ترين چيز در زندگي خفت شدن در خوابه؛ درست همون وقت كه مغز آدم از اختيارش خارج ميشه؛ حاكم مطلق ميشه؛ بعد چيزهايي رو مي بينه كه به طور شكفت آوري منظم و با برنامه اتفاق ميفتن، آدم منفعلانه در متنشون هست، بايد درونشون بازي كنه، اما كوچكترين قدرتي براي تغييرشون نداره. و همين كه نمي تونه از مخمصه اون چيزايي كه در ذهنش در حال رخ دادنن، فرار كنه، به وحشت ميفته و خوابيدن براش تبديل مي شه به عذاب.

تصور كنيد، چندين بار مجموعه اي از نشانه ها، رنگ ها، بوها، صداها حتي و تصاوير مرتبط با يك موضوع رو مي بينيد و هرشب منتظر قسمت بعدي سريال هستيد...

هولناكه وقتي نشانه هايي از آينده رو مي تونيم در خواب ها ببينيم و قدرت تغييرش رو نداريم.