یکشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۵

غلط كردم

كانال مامان خانم بعضي وقتا وحشتناك برفكي ميشه؛ در حد رو مخ يعني.
خدا اون روزو نياره كه من سر يه چيزي پكر باشم يا اصلاً چند ساعتي نخوام "معاشرت" كنم؛
دقيقاً به محض اينكه احساس مي كنه، من خزيدم تو قفس تنهاييم يا مثلاً داراز كشيدم رو تخت و دارم كتاب مي خونم اما يك صفحه هم جلو نمي رم يا نه، دارم زبان مي خونم اما تراك هاي زبان خارجي جلو و عقب نمي شن و يك تك و پشت سر هم دارن مي رن جلو، شروع مي كنه:
اولش اينجوري كه "بيا چايي بخور"، " بيا هندونه بريدم"، " بيا ميوه درست كردم" بعد فقط كافيه من بگم الان ميل ندارم، ميفته به گير دادن و متلك گفتن؛
يعني طوري كه ديگه چيزي پيدا نمي كني كه بهش گير نده؛
انقد ميگه...ميگه تا اون روي سگت بالا بياد؛
بعد كه صدات در مياد، تازه مي فهمي كه تمام اعتراضش به اين بوده كه چرا از سر كار برگشتي رفتي تو اتاق بيرون نيومدي كه با من حرف بزني.

و البته من انقد كودنم كه هر دفه اين بلا سرم مياد و آخرش مي فهمم كه همه ماجرا عمدي بوده واسه درآوردن صداي من.

و بدبختانه تو خونه ما اين يك قانون  بلاشرطه كه: "هيچكس حق نداره هيچ دري رو ببنده (مگر در دستشويي اونم بنا به ملاحظات) و همه داستان بايد لايو و فول اچ دي اتفاق بيفته؛ پانتوميم يا حتي نمايش راديويي بازي كني، دقيقاً آسفالتي به علاوه داستان بالا و "غلط كردم" پايان بنديش

😕