یکشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۵

هيات چيني

سال ٢٠١٠ يه هيات تجاري ٣٠ نفره از ايران رفتن چين براي بازيد از نمايشگاه شانگهاي و مذاكره با فدراسيون صادرات چين و شركت در يك همايش مشترك. 
رئيس من، رئيس اون هيات تجاري و تخصصي نفت و گاز هم بود. امسال بعد از شش سال هياتي از همون فدراسيون اومدن ايران و امروز تو نمايشگاه بين المللي سمينار مشترك داشتيم. 
ظاهراً از نظر اين "رئيس خاص" تنها كسي ميشه بهش يه كاري سپرد و اطمينان داشت، يك "واو" جا نميندازه، منم. معمولاً اگر سخنراني داشته باشه يا بخواد مقاله بنويسه، تو دفتر با هيچكس جز من كار نمي كنه.
تقريبا يك ماه پيش رئيس جان زنگ زد، عيد رو بهم تبريك گفت و آرزوي سال خوب و شادي و از اين حرفا...
بعد هم بهم گفت سمينار آرگوس مي خواد تو ايران برگزار بشه و اونم هم سخنراني داره و بايد چند تا چيز براش تهيه كنم:

- آمار صادرات قير از  سال ٧٣ تا ٩٥ 
- سال راه اندازي بورس انرژي
- تاريخ عرضه قير در بورس
- آمار صادرات غير نفتي 
- وضيت توليد و ظرفيت شركت هاي توليدي عمده قير
و چند تا خرت و پرت ديگه

مثل هميشه ازش پرسيدم تا كي وقت دارم؟ 
گفت: عجله اي نيس يه ده روزي وقت هست.
شاخ در آوردم؛ چون مثلا داره ميره مصاحبه تلويزيوني، ٥ دقيقه هم با جام جم فاصله داره، بعد از پشت چراغ قرمز زنگ ميزنه به من، مثلاً فلان آمار يا اطلاعات رو مي خواد. منم بايد تو همون فاصله كه برسه به محل مصاحبه، براش اس ام اس كنم.
رو اين حساب هميشه سعي مي كنم به روز باشم. اين بار هم چيزايي رو كه ازم خواست، يك روز بعدش با جزئيات براش ايميل كردم.

امروز بعد از يك ماه صبح روز همايش برام اس ام اس زده: "سلام چه سالي ما با هيات رفتيم چين؟ 2010؟"
نوشتم: "سلام 2010. ١٣٨٩"

صبحي بعد از اين اس ام اس داشتم فكر مي كردم اگه الان زنده بود، امسال مي شد، سال هفتم آشناييمون. آشنايي كه همين رئيسم و همين هيات چيني واسطه اش شدند...خيلي سخته آدم بخواد كارشو از احساسش جدا كنه...من كه نتونستم. هر چيزي ممكنه منو ياد يه چيزي تو گذشته بندازه. حتي يه هيات تجاري چيني؛

پ ن.:
گمان نمیکنم كه روزي بيايد و من بفهمم، «خاطره» چیزی است که به دست آوردهام یا چیزی است که از دست دادهام. اين روزها تنها مي دانم، جاي خالي آدم هایی که به هزار و یک خاطره، دلبسته شان شده ام، براي هميشه درد مي كند.