شنبه، آبان ۱۶، ۱۳۹۴

جايي خواندم، هر كسي هنگام مرگ بوي آنجايي را مي دهد كه دلتنگش است
نمي دانم چطور
شايد
براي لحظه اي
چشم هايش بسته مي شوند و حجمي از او متراكم مي شود؛
و ناگاه در رهايي اش غلت مي زند
نمي دانم 
شايد
ناگهان غافلگير ناگهاني خودش مي شود
زماني طول مي كشد تا كامل رها شود
كشيده مي شود به سمتي و دلش هنوز وصل جاي ديگر است
اما ناگزير است و بايد را مي فهمد...