شنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۷

امضای الکترو نیک یا برو نوارار و دوباره گوش بده



سه ماهی هست که از خوب یا بد روزگار و از شدت کمی مشغله و عقده نداشتن انبوهی از سمت های رسمی و غیررسمی، شدم عضو محترم هیات مدیره یک شرکتِ ... حالا... یه شرکتی دیگه؛ بین خودمون باشه که از سه ماه قبلش هم دنبال کارهای دیگه اش مثل اطلاع رسانی، عضو گیری و برگزاری مجمع عمومی اش بودم و در واقع یک هماهنگ کننده خیر و فعال در راه رضای خدا محسوب می شدم. حالا... یک سه ماهی هست که بعد از ثبت شرکت جلسات رسمی ما تقریباً هر دو هفته یکبار تو دفتر ما برگزار می شه... از قضای همین روزگاری که هیچوقت نفهمیـدم من کجـاش وایستـادم و فقـط برای اینـکه کار خـودم راه بیفتـه، همـون جلسـه اول به اعضای محترم هیات مدیره (غیر از خودم) که صـد سالی بزرگتر از خـودم و با هزاران تجـربه مفید در تمام امور صنـفی و گروهی و عام المنفعه هستند، گفتم که من متن گفتگوها رو با ریکوردر ضبط می کنم که بتونم صورتجلسات رو تنظیم کنم. در واقع ازشون اجازه گرفتم که بعداً حرف و حدیثی نباشه و در ضمن مواظب بعضی حرف هایی هم که می زنند و تصفیه حساب های جنگ سردیشون باشند؛ بگذریم که من اسماً عضو هیات مدیره هستم، (با حفظ سمت) مدیرعامل ورئیس هیات مدیره ومنشی و خط بده و پیمانکار و رابط شرکت با بنگاه دار و بساز و بفروش و سهامدارها و آبدارچی و کلی کاره دیگه هم هستم که وقتی پای امضا به میان میاد رسماً به یادم می آورند (با ذکر ببخشید) که حق امضاء ندارم؛

قابل ذکره که تا امروز 6 جلسه برگزار شده و من ضمن اینکه روز جلسات و دستور جلسات را خودم تنظیم می کنم و برای آقایانی که حق امضاء دارند و انهایی که ندارند، ایمیل می کنم، مسوولیت تنظیم صورتجلسات را هم به طور افتخاری پذیرفته ام (وای خدای من! چقدر من بیزی ام!)؛ از5 نفر عضو محترم هیات مدیره (!) 4 نفرشون تو تیم من هستن و اون یکی که نیست از بد روزگارهم "رئیس هیات مدیره" است و هم حق امضاء داره. (تو پرانتز) راست می گن که " از ماست که برماست" همون روزا که داشتم اولین جلسه رو هماهنگ می کردم تا سمت های هیات مدیره روبین خودمون طقس کنیم، یکی از آقایان خیرخواه مدیر در گوشی به من گفت که خودت برو نایب رئیس هیات مدیره بشو، اما از انجا که یاسین به گوش خر مفهومی بسیار گیرا برای توصیف موقعیت من یک دنده و لجبازو مغرور هست که وقتی می خوام به دیگران بگم که من خودم تصمیم گیرنده هستم، گند می زنم به همه چی، عارم اومد که بشم نایب رئیس محترم هیات مدیره مبادا که آلوده یه سری ...کاری هایی بشم که عرف این هیات های معلوم الحال هست؛

خلاصه،
این آقای رئیس محترم هیات مدیره یه دو جلسه ای از این 6 جلسه رو به علت سفر و بعد هم بیماری نیومد. جلسه پنجم که شد... با توپ پر وارد میدون شد که اوهوی ی ی! شما توی این یک ماهه مگه چکار کردید، که این همه به شرح عملکردتون آب و تاب می دین، 260 نفر آدم رو گذاشتین سر کار و وقت همه رو تلف کردین و راه افتادین دوره که چی بشه و اگه بخواین اینطوری پیش برین من به عنوان "رئیس هیات مدیره" درخواست مجمع فوق العاده می کنم و خلاصه ... چنان زهره ای ترکاند که نگو نپرس (اگه می دونستم رئیس هیات مدیره شدن چنین جذبه ای رو با خودش می اره که محال بود از زیرش در برم، من عاشق اینم که دیگران زیر پام لنگ بندازن)؛

قرار بود این جلسه یک ساعت بیشتر طور نکشه ولی دو ساعت و یک ربع همه ما مجبور شدیم بنشینیم و هارت و پورت های آقای رئیس رو گوش کنیم. من یه نگاهم به ساعت بود که داشت می شد 5/8 ، یه نگاهم به موبایلم بود که دائم زنگ می خورد و یه نگاهم هم به اعضای دیگه هیات مدیره بود که ببینم کی جربزه داره سوییچ این موتور روشن رو در بیاره یا اون پارچ آب جلوشو برداره بریزه رو سرش که لااقل خاموش بشه و کمتر دود کنه. اما دیدم اونا هم دست به دهن مونده بودن که یه کی دیگه بیاد و نجاتشون بده، و ظاهراً این هوخشتره ناجی من بودم؛ منم آخر اعتماد به نفس ، گفتم حق با شماست آقای (ر)، حالا هم که اتفاقی نیافتاده، ما کار خودمون رو که تا اینجا دو هفته است انجام دادیم، کما فی السابق ادامه می دیدم، در کنارش یه کانال باز می کنیم و فرمایش جنابعالی رو هم پیگیری می کنیم. شما فقط امر بفرمایید ما با کجا مکاتبه کنیم، همین فردا جیک ثانیه اقدام میشه. بعد آقای رئیس محترم انگار که تازه منو دیده باشه، روشو به طرف من کرد و خواست تمام هوارهای دو ساعت و یک ربعه اش رو برای شیر فهم کردنم از سر نو تکرار کنه که با حفظ سمت دبیر جلسه ختم جلسه رو اعلام کردم و به هوای کار دیگه ای از جام بلند شدم؛

آه ه ه ... اینا رو نوشتم که یه کم بیام تو باغ و برسم به اصل موضوع
چهارشنبه این هفته رئیس محترم هیات مدیره با توپ پر زنگ زده بود دفتر و با من کار داشت. منم یا خطم مشغول بود یا هر چیز دیگه ای... نبودم که جوابش رو بدم. پیغام گذاشته بود که فوری بهش زنگ بزنم. منم حرف گوش کن... مثل آدم سرمو انداختم پایین و گوشی به دست منتظر اوامر جناب رئیس. بعد از یه کم احوال پرسی و یه کم شیرین زبونی با یه لحن امرانه کوبید تو صورتم که: " خانوم... لطف کنید یه کپی از صورتجلسات هیات مدیره تهیه کنید و بفرستید دفتر من" گفت: " چشـم، امروز لازم دارین؟" گفـت: " بله، الان بفرستید" بعد متفکرانه اضافه کرد: "خانوم... این اگهـی افزایـش سرمـایه چی بوده که شما سر خـود فرستادیـن برای اعضـاء؟" گفتم: " سرخـود؟ مصوب جلسه ششممـون بود، جنـاب آقای (ر)، من حتی یادمه بعد از تموم شدن بحث از همه پرسیدم که آیا با افزایش سرمایه موافقید، به شرط کسـب اطلاعات بیشتـر که همه موافقت کردن." گفت: " نخیر... من یادم نمی اد که مصوب کرده باشیـم قـرار بود آقای (ف) بره بپـرسه که منع قانـونی داریم یانه؛ اگه یادتـون باشـه من می گفتـم که برای افزایش سرمایه احتیاج به مجوز دولـت نداریم و آقـای (ف) می گـفت داریـم" گفتم: " آقای (ر)! آقای (ف) گفتند که من 90 درصد مطمئنم که احتیاج به مجوز نداریم و 10 درصد شک دارم که باید بپرسم. من هم می دونم که این هفته رفتند وزارتخانه و پرسیدند و ما احتیاج به مجوز رسمی برای افزایش سرمایه نداریم" ؛

خلاصه چند بار که اینو گفت و منم سرتق از موضع خودم پایین نیومدم و از صدام هم کم کم داشت لو می رفت که در ارامش کامل به سر می برم گفت: "خانوم برو اون نوارا دوباره گوش بده، بعدم اون صورتجلسات رو زود بفرست دفتر من" و گوشی رو تِق گذاشت؛

من در کمال خونسردی (البته انقدر هم که الان نوشتم در کمال خونسردی نبود) یه کپی از صورتجلساتی رو که خودش هنوز امضاء نکرده بود، به غیر از جلسه ششم، گرفتم و فرستادم دفترش؛ می دونستم دنبال چیه، دنبال مذاکرات صورتجلسات بود که من هم فقط مصوبات رو تو متن ها اورده بودم و امضاء گرفته بودم؛ بماند که اینکار من بی اعتراض نماند؛ اما من استعداد عجیبی تو نشوندن ادم ها سرجاشون دارم، به خصوص وقتی دارن دود میکنن؛

چند هفته پیش داشتم با دوستی در مورد امضای الکترونیک صحبت می کردم، چند تا مقاله با هم خوندیم و چند تا لینک برای هم فرستـادیم که البتـه این بحـث نیمـه تمام رها شـد و به نتیجـه ای نرسیـدیم. این قضیـه ریکـوردر و رئیس محترم هیات مدیره که پیش اومد، باز (ببخشید) کرم فکر کردن به یه موضوع خاص و ناب به جونم افتاد... موضوع امضای الکترونیک بدجوری تو ذهنم زنگ می زد، صداش بیشتر شبیه صدای ناقوس بود تا زنگ (حالا همون زنگ)، زنگ یه سوال مهم: تو مملکتی که نون به نرخ روز و به قیمت لگد مال کردن حیثیت و تلاش دیگران خورده می شه و آدم ها ظرف سه سوت با وجود صدای ضبط شده اش می زنن زیر حرفشون، بحث امضای الکترونیک آیا یه کم ... فانتزی نیست؟