جمعه، مرداد ۲۶، ۱۳۹۷

جلوی در خونه داشتم از ماشین پیاده می شدم، دوستم زنگ زد. گفت شرکتی؟ گفتم نه دیگه بیرونم کردن، گفتن پاشو برو خونه تا فردا... گفت ببین میایی بریم کیش؟
بی مقدمه و بدون نه گفتن و چک کردن تقویمم، گفتم آره...

دلم برای کیش پر می زنه... نمی دونم چرا؟ ولی واقعاً آرامشش رو دوست دارم...
همیشه دلم می خواست یه روزی تمام زندگیمو جمع کنم و بریزم تو یه چمدون و برای همیشه برم یه جزیره بی سر و صدایی مثل کیش یا قشم.
از زندگی شهری خسته شدم... دوست دارم برای یه مدت طولانی ول کنم و برم یه جایی کنار دریا...
برعکس خیلیا که عاشق جنگل هستن، من عاشق کویر و دریام ...
با کویر احساس غرور می کنم و دریا بهم حس رهایی می ده...