جمعه، مرداد ۱۲، ۱۳۹۷

تاكنون سكوت كرده بودم. امروز اما سكوت چند ساله شكست.
عكسى از تو وادارم كرد...
هيچگاه عكس هاى در قاب را نفهميده ام. عكس ها هميشه در سكوتشان چيزى را به آدم يادآورى مى كنند كه در تار و پود روزمرگى پرسرعت روزگار بافته شده است...
يك اجبار
يك فاصله
يك توقف در زمان

زير عكس تو نوشتم:
كسى بود... فكرش راهم نمى كرديم كه روزى بيايد و دیگر نباشد؛
به هر جاى اين شهر كه مى نگرم، تكه اى از ما را جدا كرده و با خود برده است.
حالا از ما فقط رد پايى از گذشته باقى مانده است، اما از او يك نام.