جمعه، تیر ۱۵، ۱۳۹۷

Und dann gibt es Momente,...

Und dann gibt es Momente, 
die dich um Jahre zurück werfen.
Ein Satz, eine Erinnerung, ein Gefühl und bäng! alles ist wieder da.
Alles, was du geglaubt hast, hinter dir gelassen zu haben,
knallt wieder rein in dich und dein Leben.
Alles, was du geglaubt hast, verarbeitet zu haben,
breitet sich erneut vor dir aus.
Wunden, die geheilt schienen,
platzen auf und präsentieren sich mit all ihrem Schmerz.
Du taumelst zurück und glaubst, dein Herz würde erneut brechen, alles würde wieder von vorn beginnen.

Nein, Liebes - es ist nur ein Moment.
Ein Moment, der dich erinnert, weiterhin wachsam zu sein.
Ein Moment, den andere nicht verarbeiten konnten und ihn dir wiederholt vor die Füße werfen.
Nimm deinen Koffer und geh' ,
auch wenn es das einhundertste Mal ist.

Es ist nicht dein Schmerz, nicht deine Wunde.

Nimm deinen Koffer und geh', Liebes.
Geh'.
Jetzt.

~ Heike Braun ~

و لحظه هایی وجود دارند که تو را سالها (با خود) به گذشته می برند. 
جمله ای، خاطره ای، احساسی و یک انفجار(رخ می دهد)!

همه چیز دوباره همانجاست.
هر چیزی که تو باور داشتی که پشت سر گذاشته ای، در درون تو و زندگی تو دوباره منفجر می شود.

هر چیزی که باور داشتی در گذشته برای خودت حل کرده ای، دوباره جلوی تو نمایان می شود.
زخم هایی که به نظر می رسیدند، شفا یافته اند، سر باز کرده و با با درد محض و تمامی خودنمایی می کنند.

آنگاه برمی گردی و احساس می کنی، قلبت دوباره می شکند و همه چیز جلوی چشمانت از نو آغاز می شود.

نه، عزیزم، تنها یک لحظه است.
لحظه ای که تو به یاد می آوری، (باید در آن) هوشیار باشی.
لحظه ای که در دیگر لحظه ها ادغام نمی شود و درست جلوی پایت به تکرار می افتد.

چمدانت را بردار و برو!
حتی اگر این اتفاق برای صدمین بار است که رخ می دهد.

این اتفاق درد تو و زخم تو نیست.

چمدانت را بردار و برو! عزیز من
همین حالا!

هایکه براون