جمعه، تیر ۱۵، ۱۳۹۷

فن بدل

اوضاع مسخره و مضحکیه...
اغلب وقتی که می خوام روی موضوعی کار کنم، سعی می کنم، یه فیلم یا موسیقی ای که حالمو خوب می کنه رو هم برای خودم بذارم که بتونم روی اون موضوع تمرکز کنم. بعد مثلا لب تاپ روی پامه و گوشیم هم داره اون فیلم یا موزیک رو پخش می کنه. 

قبلاً براتون گفته بودم که گناه بستن در اتاق تو خونه ما چیزی در حد گناه کبیره است. پس همزمان که از توی اتاق اونوری باید صدای نعره های فوتبال و زق زق های بازیگرای این سریال های آبکی رو بشنوم، باید کار هم بکنم. هیچ راه دیگه ای هم نداره.

حالا تو این اوضاع که من دارم سعی می کنم چند خط بنویسم یا بفهمم چی باید ازتوی صحبت های یه جلسه بیرون بکشم تا فرداش بدم دست بچه ها که کارای اجراییشو انجام بدن، مامان خانم به هوای گردگیری و جمع و جور کردن اتاق (بماند که فکر می کنم این فقط یه بهانه است) و برادرم به بهانه برداشتن یه چیزی از تو کمد و بابام به هوای خالی کردن سطل آشغال هزار باری میان تو اتاق واولین کاری که می کنن، نگاه کردن به مونیتور لب تاپ و موبایل منه...
یعنی رسماً هر هزار بار حس دزدی رو پیدا می کنم که سر دزدی مچشو گرفتن.

الان می دونین چی کار کردم؟؟؟
بین تخت و کتابخونه یه حفره نیم متری هست که رفتم نشستم تو اون حفره و به دیوار پنجره تکیه دادم.
دارم یه گزارش رو ادیت می کنم و ایرج هم داره تو گوشم می خونه.

حالا تصور کنین که وقتی نمی تونن به مونیتور من سرک بکشن قیافشون چطوری می شه
:B