چهارشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۹۷

جلسه هیئت مدیره بود. دعوا شد. اونم چه دعوايى!!! 
جلو همه شون جواب يكيشونو دادم كه مى خواست با پارتى بازى يه انجمن بى سواد رو بياره عضو اتحاديه بكنه.نه من، ديگه هر ننه قمرى مى دونه كه از الان داره یارکشی می کنه واسه انتخابات مردادماه. 

بعد از جلسه می خواستن برن افطاری یه باشگاهی تو دارغوز آباد علیا...اون سر شهر.
رئيسم گفت كاراتو بردار بريم تو راه صحبت مى كنيم. گفتم من افطارى نميام؛ دارم مى رم خونه.

پ ن.:
١)
تو راه خونه به اين فكر مى كردم، من پول رو واسه خرج كردن مى خوام. اما اگر قراره پولدار بشم و اخلاقمو عوض كنه، ترجيح مي دم شب زير پل بخوابم تا سر ميز شام بشينم و لبخند بزنم و چشم چرونى كنم و واسه فردا صبح توطئه بچينم.
٢)
به نظرم خودشون ديگه فهميدن وقتى عصبانى مى شم، نبايد بيان طرفم
٣)
به يكيشون كه اومد طرفمو سعى كرد آرومم كنه، گفتم، براى اتحاديه قانون و آيين نامه نوشتم كه اجرا بشه؛ اگه كسى انقد مرد نيست كه پاى امضاى خودش بايسته، من انقدر زن هستم كه به روش بيارم.