جمعه، تیر ۰۱، ۱۳۹۷

سه شنبه وسط جلسه هیئت مدیره یکی از پسرای طبقه بالا اومد منو از تو جلسه کشید بیرون به چرت و پرت گفتن که خسته شدم و می خوام برم و جو بالا بد شده و از این مزخرفات...
تو خود هیئت مدیره کلی داستان داشتم؛ اونوقت اینم اون وسط داشت زق زق می کرد.
سر و تهشو هم آوردم.

صبح چهارشنبه رفتم بالا سر یه داستانی گوش یکی از منشیا رو بپیچونم، بهش گفتم، حواست باشه نبینم شما دو تا بچه های اداری برید با این جماعت لیانگ شامپویی قاطی بشید. من دیگه تحمل متلک شنیدن از طرف هیئت مدیره رو ندارم.

وسط حرفای من انگار که از چیزی نگران شده باشه، گفت یه چیزی بگم، بین خودمون باشه. بچه های بالا مچ این پسره رو گرفتن. 
گفتم: یعنی چی؟
گفت: می گن از دفتر که میره بیرون گوشیشو روشن میذاره و صدای بچه ها رو ضبط می کنه. بچه ها دیروز رفتن سر گوشیش دیدن .
گفتم: چه کار مسخره ای! همه این کارا مال بیکاریه وگرنه چرا بچه های پایین وقت این خاله زنک بازیا رو ندارن!!!؟
گفت: نمی دونم ولی می خوان برن پیش آقای (ر) همه چیو بگن بهش
گفتم: برن بگن. خودشونو سبک می کنن.


دیدین بعضی وقتا یکی هست که فقط سعی می کنید تحملش کنید یا کلا ندید بگیریدش ؟؟؟ من دقیقا؟ ۴ تا از این جانورا دارم. سه تا بالان و یکی پایین. یعنی واقعا کار مشغولم می کنه که بهشون فکر نکنم وگرنه از احساس حالت تهوعی که روزانه بهم می دن، جون سالم به در نمی برم. 

حالا یه اتفاقی افتاده بود و حدس می زنم، دو تا دخترای بالا با پسره تضاد منافع پیدا کردن و با اون دختره که پایینه، یارکشی کردن، سه به یک ، نقشه کشیدن که کله پاش کنن. 

تو حیاط یه نیمچه سر داستانو واسه رئیسم باز کردم که نیفته تو عمل انجام شده. سیگارشو که کشید رفت بالا، داشتم کارتابلمو نگاه می کردم که صدام کردن برم بالا.

دیدم لین چان و افرادانش تیمشونو تکمیل کردن و بقیه بچه ها رو هم از پایین و بالا کشیدن تو دفتر. 
با اخم و تخم رفتم تو دفتر... گفتم باز چی شده؟اولش با من و من ولی بعدش هل هلکی داستانو از دید خودشون تعریف کردن. 
یه نیمساعتی یه کنفرانس شش نفره از امنیت اخلاقی و حریم خصوصی و این چیزا شنیدیم. بعد که تموم کردن، گفتم، می خواین همین الان به سی دی از هرکاری که تو شیش ماه گذشته بالا کردین بگیرم، بفرستم دم خونتون؟؟؟ می خوایین بگم یه کاری کنن، دوربینا صداهاتونم ضبط کنن؟؟؟. اولا بی خود کردین رفتین سر وسیله شخصی یکی دیگه... بعدم برفرض اینکه صداتونو ضبط کرده باشه...خلاف کردین یا زیرآبی رفتین با پشت کسی حرف خاپشتی زدین که می ترسین از صدای ضبط شده تون؟ پاشبن برین سر کارتون، انقد کار داریم که این حرفا فقط وقتمونو می گیره. ببینم نشستین به توطئه و پچ پچ کردن پشت هم، مثل دوسال پیش رو در رونون می کنم. 

رئیسم بعد از رفتمشون داغون بود. گفت این همه درگیری داریم، اینام با این رفتارای چیپ و سطح پایینشون انرژی آدمو می گیرن. فقط گفتم نیروهایی که بازدهی ندارن، فقط هزینه ان. چیزی که زیاده نیروی متخصص بی کار. رو ما ایرانی جماعت نون به نرخ روز خورِ چهارخونه و چندرنگ فقط سیستم رضاخانی جواب میده.

الان دو روزه پسره عین دزدایی که گیر کردن تو افتضاحی که به بار آوردن، التماس می کنه که تلفنی با من حرف بزنه و نوضیح بده. بلاکش کردم. حوصله زر زر و زق زق و نه نه من غریبم بازی ندارم. یعنی حتی چندشم میشه پیاماشو بخونم. فعلا بمونه تو خماری تا یه حال درست و درمونی ازش بگیرم در تاریخ بنویسن.