شنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۹۶

استراتژى نخواستن

تو يه جلسه دوساعت و نيمىِ رسمى نشسته بودم و دقيق گوش مى دادم؛ يه جاهايى هم يه چيزايى رو يادداشت مى كردم.
چاره اى نبود.
نمى شد، در رفت.

گاهى وسط جر و بحث ها - همون وقتا كه كسى حواسش نبود - به صورت هاشون نگاه مى كردم.
همه شون حق به جانب 
همه شون تو لاك دفاعى

از جلسه كه بيرون اومدم به يه چيز فكر مى كردم:
دولتيه تو ذهنش به خصوصيه ميگه قاچاقچى و سعى مى كنه گاف نده دستش؛
خصوصيه تو دلش به دولتيه فحش مي ده و لبخند مى زنه و از جلسه كه مياد بيرون اولين چيزى كه به زبون مياره اينه كه همه قاچاق زير دست خودشونه

نگاه اين آدما اصلاً نگاه كسانى نيست كه مى خوان يه كار اصولى انجام بدن. 
اينا دقيقا دارن به كارايى فكر مى كنن كه به هيچ عنوان نمى خوان انجام بدن.