پنجشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۹۶


مامان خانم بازرسيا و كاراش كه تموم شد، اومد تو اتاق خواب ... ديدم چند دقيقه تو تاريكى و سكوت همينطورى نشسته و هيچ كارى نمى كنه.
بهش مي گم: چيه؟
ميگه: عصرى كى بود بهت زنگ زد رو گوشيت باهاش حرف مى زدى؟؟؟
خنده ام گرفت. گفتم: دوستم.
گفت: آخه تو از اين عرضه هام ندارى.

هيييع...
😑