پنجشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۹۶

گاهی باید کاری رو بکنیم که اعتقاد داریم درست ترینه
حتی اگر رد شدن از خط قرمزها باشه




آتیکوس: خوب، عصر بخير، هک
هک: عصر بخير، آقاي فينچ
آتیکوس: بيا داخل
هک: خبر برگرداندن تام رابينسون توسط من به زندان، در اطراف منطقه پيچيده
آتیکوس: من شنيدم ممکنه اون گروهي که بيرون در Old Sarum هستند مشکل ساز بشوند
🔷
آتیکوس: کال، اگه من لازم داشتم که تو امشب اينجا بموني، مي توني بموني؟
کال: بله، آقا، مي تونم

آتیکوس: ممنون ... فکر کنم بهتره روي موندن حساب کني

کال: بله، آقا
🔷
دیل: چه خبره؟
جم: هيس. برو بخواب

اسکات: چه خبره؟

جم: هيس
🔷
جم: هي، اتومبيلش اونجاست
🔷
جم: اون اونجاست
🔷
جم: نه، اسکات، پيشش نرو. شايد اون خوشش نياد
🔷
جم: فقط مي خواستم ببينم که اون کجاست و داره چيکار مي کنه. اون حالش خوبه. بياين برگرديم خونه. زود باشين
🔷
- : اون اينجاست، آقاي فينچ؟
آتیکوس: اون اينجاست. اون خوابيده. بيدارش نکنين.

- : مي دوني که ما چي ميخواهيم

=: آقاي فينچ، از جلوي اون درب برو کنار
آتیکوس: والتر. فکر کنم تو بايد دور بزني و برگردي خونه. يک جايي در همسايگي هک تات
- : نه، نميشه
=: هک و گروهش اون بيرون در Old Sarum دنبال ما ميگردند
- : ما مي دونستيم که اون بوده، بنابراين ما امروز اومديم
=: تو فکرش رو هم نمي کردي، درسته، آقاي فينچ؟
آتیکوس: من فکرش رو ميکردم

🔷
اسکات: من نمي تونم اتيکوس رو ببينم
🔷
آتیکوس: خوب، اين شرايط رو تغيير ميده
🔷
اسکات: اتيکوس! ... هي، اتيکوس
آتیکوس: جم، برو خونه... اسکات و ديل رو با خودت به خونه ببر ... پسر، گفتم برو خونه

جم: نه، آقا

- : من اونا رو به خونه مي فرستم
اسکات: به اون دست نزن ... بذار اون بره ... بذار اون بره
آتیکوس: اسکات، اين کار رو ميکنه
اسکات: هيچ کس نبايد به جم دست بزنه
- : آقاي فينچ، تو اونا رو از اينجا دور کن
آتیکوس: جم، ازت خواهش مي کنم که از اينجا بري
جم: نه، آقا
آتیکوس: جم
جم: بهتون که گفتم من نميرم
اسکات: سلام، آقاي کانينگهام ... گفتم، سلام، آقاي کانينگهام ... آقاي کانينگهام منو به ياد ندارين؟ ... من جين لوئيز فينچ هستم. شما يک روز صبح واسه ما گردوهاي آمريکايي آوردين. يادتونه؟ ما با هم حرف زديم. من رفتم و پدرم رو فرستادم تا از شما تشکر کنه. من با پسر شما به مدرسه ميرم. من با والتر به مدرسه ميرم. اون پسر خوبيه. ميشه سلام منو بهش برسونين؟ يک چيزي رو مي دونين آقاي کانينگهام؟ ... اتيکوس، داشتم به آقاي کانينگهام مي گفتم که اونا بد هستند... اما لازم نيست که نگران باشه. بعضي اوقات خيلي وقت ميبره.... موضوع چيه؟ ... من مطمئنم که آقاي کانينگهام قصد اذيت کردن نداره
- : خانم جوان، هيچ اذيتي در کار نيست... به والتر ميگم که بهش سلام رسوندي
=: بياين از اينجا بريم
- : پسر ها، بياين بريم
آتیکوس: حالا مي توني به خونه بري... همه شما... من بعداً ميام اونجا... زود باشين... زود باشين

🔷
رابینسون: آقاي فينچ، اونا رفتن؟

آتیکوس: اونا رفتن ... اونا ديگه مزاحم تو نميشن