اول اينو بگم كه ذهنيت داشته باشيد:
- من يه جوراب دارم كه كَفِش سرمه اي و بقيه اش به غايت قرمزه... نه از اين قرمز خجالتي ها كه خودشو نشون نميده ... از اونايي كه از پنجاه متري آدمو تابلو مي كنه
- بعد يه كفش چرمي قهوه اي - اجري دارم كه معمولا روزايي كه مي خوام خيلي بدو - بدو كنم و كسي متوجه سروصدام نشه اونو مي پوشم
- بعد دبيرستان من تو خيابون لارستان بود كه مي خورد به مطهري و هتل بزرگ تهران
- محل كار الانم تو خيابون سهرورديه
خلاصه اينكه، صبح خواب ديدم، دارم مثل هر روز از شركت ميام بيرون.
بعد يهو كات شد وسط سهروردي من دانش آموزي بودم كه از مدرسه با پاي بدون كفش فرار كرده بودم و تو سهروردي نزديك شركت ايستادم كه نفس تازه كنم.
يه نگاه به خودم كردم ديدم همون جوراب قرمزا پامه و فقط كافيه اونا رو نشون كنن كه منو بگيرن...
بعد يادم اومد كه كفشامو تو مدرسه جا گذاشتم. حتي كات شد به مدرسه كه كفشامو در آورده بودم زير نيمكت كه از روي نيمكت و از پنجره بيرونو نگاه كنم.
آااااخ كفشاااام !!!!😱
ديگه كاري نميشد كرد واسه كفشا.
بدتر از همه همه كف خيابون سهروردي پر آب بود و من مجبور بودم تصميم بگيرم با همون وضعيت بزنم به خيابون خيس كه گير نيفتم...
بيدار كه شدم خيالم راحت شد كه كفشاي عزيز نازنينم سرجاشون تو جاكفشي هستن
اصلاً دلم نمي خواد فردا روزي خواب ببينم يه چنين بلايي سر كيفم اومده😑
نتيجه اينكه:
خوره هر چي كه باشين، حتماً ترس از دست دادنشو هم دارين.