نمي دونم بعضيا چرا وقتي شعور با هم بودن رو ندارن، اصرار دارن كه با هم رابطه برقرار كنن.
گاهي فكر مي كنم رابطه هاي بي سر و ته رو فقط بي شعورها شروع مي كنن وگرنه بقيه كه دارن مثل تك سلولي هاي متمدن و برنامه ربزي شده زندگي خودشونو مي كنن.
يكي از بدبختي هاي مديريتي اينه كه دو تا ويروس رو كه افتادن به جون سيستم جوري كنترل كني كه درد و مرضشون نيفته به جون بقيه؛ حالا اگه هر روز مجبوريم اخم و تخم يكي و اشك و ناله اون يكي رو تحمل كنيم كه چشممون كور اصلاً؛ مي خواستيم مدير نشيم اصلاً.
🙄