پنجشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۹۶

آدم معموليا

شايد من اشتباه مي كنم، اما معمولاً خيلي تلاش مي كنم آدم معمولي باشم

مي دونيد معمولي بودن خيلي كار سختيه و اينكه سعي كنيد كه يه آدم معمولي باشيد، از اون هم سخت تره

به سر و وضع خودم كه نگاه مي كنم، اگر بخوام جنبه ماديشو نگاه كنم، سر تا پام يه چيزي در حد سه - چهار ميليون تومن قيمت داره... اين سه - چهار ميليون مي تونه شامل كفش، كيف و محتوياتش، لباس، موبايل، ساعت، دستبند و حتي خودنويس و اين جور چيزا باشه... 

اما هميشه از اطراف شنيدم كه :

ظاهر تو خيلي ساده است. يه كم به خودت برس!!!

مي گن: تو هميشه يه جوري!!!

مي گن: تو هميني!!!


راست مي گن... شخصاً سادگي رو دوست دارم. اما اينم مي دونم اين اصرار من به سادگي و ساده پوشي اقبال عمومي نداره


پذيرفتم تو اين زمونه پوشش و كفش و كيفت اگر بهترين جنس رو هم كه داشته باشه، اما اگر از نظر اطرافيانت پسركُش نباشي، مفت هم نمي ارزه

اگر جدي باشي، اگر منظم باشي و هر روز اول وقت اولين كاري كه مي كني برنامه هفتگيتو چك مي كني و قرارهاتو تنظيم مي كني، اگر مسئوليت پذير و پاسخگو باشي اما بدونن كسي تو زندگيت نيست و خودت براي خودت تصميم گيرنده اي، كمترين كاري كه باهات مي كنن اينه كه محترمانه بهت برچسب هاي عجيب و غريب مي زن...


بارها مستقيم و غير مستقيم از دور و بر مي شنوي كه بهت مي گن:

*تو خيلي خوبي هاااا، اما...*

هميشه يه امايي چسبيده بهت، اونم فقط به خاطر اينكه مرز خودت و آدما رو تعيين كردي. نه آويزون شدي نه به كسي اجازه دادي كه آويزونت بشن. حتي اگر پيش بياد كه كسي رو دوست داشته باشي، ترجيح مي دي هيچوقت ندونه و هرگز نفهمه و تو همچنان به دوست داشتنت ادامه بدي و اون به زندگيش. جايي كه انتظارشو نداره، هواشو داري و رهاش كردي به حال خودش و همين كه گهگاه ازش خبر بگيري، راضيت مي كنه.


آدم معموليا خوبن، قابل اعتمادن، رفيقن حتي؛ اما كسالت بارن... جذابيت ندارن... آدما فقط زماني سراغ آدم معموليا ميان كه از همه جا واموندن... فقط زماني سراغشون ميان كه ديگه گوشي براي شنيدن و فهميدن حرفا و درددلشون براشون نمونده...