زندگي چيزكي يعني همين
يعني اينكه همه رو مجبور كني كه الا و بلا من اين تحفه رو مي خوام؛ هي بري و هي بيا كه فك و فاميل و در و ديوار رو راضي كني كه بشه.
بعد سر يه سال نشده به همون جاهايي كه زور زده بودي كه طرف رو به هر بدبختي به خودت بچسبوني، بقبولوني كه طرف مشكل جنسي داره و نمي تونه ارضا بشه و ارضا كنه
خلاصه اينكه كار اين روزاش اينه پاشه هرروز بره دادگاه كه خصاء يا عنن يا مقطوع بودن آلت تناسلي شوهرشو با ارائه مدارك و گواهي اثبات كنه.
پ ن.:
١)
نامبرده دو سال پيش وقتي به دوست صميمي ام كه همكار اونم هست گفتم اين پسري كه باهاش دوستي مشكل داره، زنگ زد و بهم گفت تو حسادت مي كني كه اينا همو دوست دارن. شوهر مي خواد از كجا گير بياره تو اين اوضاع؟؟؟
٢)
وقتي موضوع طلاقشو رو شنيدم، داشتم فكر مي كردم موقعي كه ازش مي پرسن دليل طلاق خواستنت چيه، چطوري توضيحش مي ده.
٣)
ناراحت ترين بخش ماجرا مي دونين چيه؟؟؟ شوخياي زننده و چيزداريه كه دخترا پشت سرش مي كنن و با هم مي خندن.