رفتم امروز مانتو خريدم.
عصري اومدم خونه داشتم نشون حضار مي دادم. مي گم چطوره؟؟؟
مامان خانم: رفتي دوتا بلوزم واسه من خريدي كه دهنمو ببندي هيچي بت نگم، ها؟؟؟
برادرم: اين همه مانتو داشتي. واسه چهارروز نمايشگاه رفتي پولتو حروم كردي؟؟؟
🤐
پ ن:
١)
نيم ساعت بعد
مامان خانم: اون طوسيه رو از كجا خريدي؟؟؟
مي گم مثلاً از فلان جا. ميگه: ببخشيدا!!! ولي خيلي پيرزنيه. سنتو مي بره بالا.
مي گم: تو مردا رو نمي شناسي؟؟؟ چشم ندارن كه ... دستگاه ايكس ري سرخودن. خيلي هم خوبه. مهم اينه كه طوسيه دكمه هم داره.
مامان خانم: تو سخت مي گيري... به كسي چه مربوط كه تو چي مي پوشي... خودت پرروشون كردي
برادرم: تو اين سه تا اون نخوديه قشنگه... اون دوتا طرح تازه اي نيس
٢)
از سهروردي تا طالقاني همه مانتو فروشيا رو گشتم؛ سه تا دونه از توشون كشيدم بيرون. تازه كلي اصلاحات هم دارن.
٣)
امسال به عنوان اولين اقدام مديريتيم جلوي هزينه هاي ناشي از برند چپوني دخترا به شركت (به هواي لباس فرم) رو گرفتم. به سردسته شونم (وقتي داشت دو ماه از سال گذشته زمزمه لباس تابستوني رو سر مي داد) مستقيم گفتم تو برو مانتوتو بخر چون امسال خريد كفش و لباس نداريم. تو اين اوضاع رو كم كني صلاح نيست، با لباس هاي قبلي ظاهر بشم. هر چند كه هميشه ته ذهنم ساده پوشي رو دوست دارم.