داشتم با رئيسم در مورد جلسه هاي هفته آينده صحبت مي كردم يهو دختره درو وا كرد و اومد تو
مهندس: بفرماييد.
دختره: ئه فكر كردم تنهايين
مهندس: مي بيني كه كار داريم. يه چند دقيقه ديگه
دختره: مهندس مثل اينكه شما دوست ندارين من شوهر كنم
مهندس: شوهر كردن تو چه ربطي به من داره؟ برو شوهر كن
دختره: خب كمك نمي كنين كه از بانك وام بگيرم. حداقل بگين حقوقامون چقد زياد ميشه
مهندس: بايد با مدير اداريتون صحبت كنين
من: خداييش چقدر بگيرين، ديگه با من در مورد پول حرف نمي زنين؟؟؟
مهندس: [سعي مي كرد جلوي خنده اش رو بگيره]
دختره: [رو به مهندس] من ميرم ولي بايد باهاتون صحبت كنم [از اتاق بيرون رفت]
من: صبح بهش گفتم صبر كن تا قراردادتونو بدم دستتون باز اومده پيش شما
مهندس: ديدي كه بهش چي گفتم.
پ ن.:
براي منم پول مهمه، اما هميشه به خودم مي گم من چي كار كردم كه توقعمو براش ببرم بالا