صبح زود با مامان خانم رفتم فيزيوتراپي، بعد مامانو رسوندم خونه؛ بعد بدو رسوندم خودمو شركت...
با كلي اعصاب خوردي ديگه كه دونه دونه زنگ مي زدن بهم مي گفتن.
ولي خيالم راحت بود كه ديروز حقوق بچه ها و بيمه و مالياتشونو دادم و كار عقب مونده اي هم ندارم... پيشنويس يه نامه مهم رو هم تو ماشين تو راه شركت نوشتم و دادم كه تايپ بشه و بعد فرستادمش واسه رئيس هيات مديره.
بعد دختره پا شده اومده تو اتاقم و ميگه:
حقوق من صد تومنم از ماه پيش كمتر شد كه!!!
بهش گفتم پايه حقوق پارسالت ١٢٠٠ بوده كردمش ١٥٨٠...
برگشته تو چشاي من مي گه: من دريافتيم برام مهمه.
😶
پ ن.:
١)
نامبرده تو هشت ماه گذشته ١٩ تا صورتجلسه ننوشته داره. و خدا مي دونه چند تا چيز ديگه حين نوشتن گزارش مجمع قرار از كاراي نكرده خانم دربيارم.
٢)
يعني فقط دهنمو بستم كه فحشو نكشم بهش
٣)
بعضيا ذاتاً لياقتشون اينه كه سر دوزار ده شاهي برن سر چهارراه گدايي