_خب چه خبر؟؟؟
= سلامتي. شما خوبين؟
- من خوبم. ولي شما ديگه رفتين پايين، كارم كه داريم جوابمونم نمي دي
= چطور؟
_ آره خب، ديگه چشمت به يه آقاي قد بلند كراواتي خوشتيپ ميفته، جواب ما رو نمي دي...
= خبرا چه زود مي رسه بالا. مي بينم همه حواسشون جمعه...
- سراغتو گرفتم... گفتن مهمون داري
=الان اومدم كه همينو براتون تعريف كنم. آقاي معماري همون كه ديروز...
_ پس اسمش معماريه... خب مي گفتي...
= مهندس... دوربين ها كه روشن كه... در اتاق منم كه هميشه بازه... مطمئن باشين اسلام به خطر نميفته... من فقط گفتم ده دقيقه بهم تلفن وصل نكنه؛ عجبااااا
_ حالا تعريف كن ببينم بالاخره ميشه روش حساب كرد يا نه
= مهندس پنجاه سالشه به نظرت اگه روش برنامه ريزي بكنم ارزششو داره؟؟؟
_ [با خنده] نه پنجاه سال واسه تو خيلي زياده... چاره چيه ؟ بايد صبر كنيم تا كيس بعدي از در بياد تو يا خودمون بياريمش تو
= مهندس دارم درمورد كار صحبت مي كنم. جدي باشين!!!
- منم دارم در مورد كار صحبت مي كنم. بالاخره كه چي؟؟؟
= بالاخره كه فرستادمش شوراي حل اختلاف اتاق بازرگاني چون شركتش اماراتي بود و عضو ما هم نبود
- 😬