سه‌شنبه، دی ۰۷، ۱۳۹۵

نامه چهاردهم


امروز جایی خواندم که عاشقی نوشته بود:

*عشقِ من لایق شاد بودن است*


آیا تو وقتی به من فکر می کردی، شاد بودی؟


گاهی فکر می کنم، رنج های تو فرصت فکر کردن به مرا از تو گرفت.

گاهی فکر می کنم، من بزرگترین رنج زندگی تو بودم.

گاهی فکر می کنم، اگر عاشق نمی شدی، شاید تقدیرت چیز دیگری بود.


برای من اما ماجرا جوری دیگری است:

مهم نیست که چقدر دلتنگم؛

مهم نیست که رسیدنی دیگر میان ما اتفاق نمی افتد؛

مهم نیست که هنوز هم امیدوارم، به زودی از این کابوس بیدار شوم؛

مهم نیست که عاقل نیستم؛

اما،

می دانم و مطمئنم

تو تنها چیز مهم در خاطر من هستی

و این عشق بود که مرا لایق دانست و برایم احترام قائل شد.

و

من هنوز مسئول احساسم هستم


#نامه_ها