اصولاً دلايل زيادي واسه قاطي كردن وجود داره، اما بعضي وقتا واسه اينكه به ديگران بفهموني كه رفتارشون چقدر ازاردهنده بوده، فقط و فقط بايد عين خودشون رفتار كني.اما مشكل اين جاست كه من آدم اينكار نيستم؛
معمولاً صبرم خيلي زياده
حوصله ام هم همينطور
يه چيزو بخوام براي كسي توضيح بدم يا بهش ياد بدم، كامل و بي نقص انجامش مي دم
آدم حاشيه و ادا نيستم.
اما اون روي سگم بد هيولاييه
😱🤐
امروز يه جلسه داخلي داشتيم.
نزديك همايش سالانه كه ميشه، رئيسم نقش فرويد روانشناس رو هم به عهده مي گيره تا مبادا كسي اون وسط يه دسته گلي به آب بده يا بچه ها همو لت و پار كنن. بعدشم پاي هيات مديره وا بشه تو كار اجرايي دفتر و حالا خر بيار و باقالي بار كن.
به رئيسم گفتم، اين يارو جلوي همه داره با من بازي رواني مي كنه. زنگ مي زنه به من اولين چيزي كه بعد از سلام مي گه اينه كه چرا حالت خوب نيس؟ جديداً هم جلوي همه تو راهرو جلوي منو مي گيره و بلند مي پرسه، چرا انقدر غمگيني؟چرا اخمات تو همه؟ به نظرتون من با اين همه استرس و شلوغي وقت واسه غم و اندوه دارم؟؟؟
داشت مي گفت، صبر كن... تحمل كن...من وقتي معاون وزير بودم رفتارم با الان فرق مي كرد الان اوضاع فرق مي كنه ... و از اين حرفا
گفتم: من چي كار كنم كه نمي تونم يه موجود متملق و آتو بگير خاله زنك و حرف ببر و حرف بيار و تو مناسبات خودم هضم كنم؟؟؟ نه فقط با من، دارم مي بينم با همه اينطوره. اما من شخصاً يه سر دارم هزار سودا؛ چند دقيقه وقت اضافي رو روي هوا مي زنم از شدت و فشار كار و جلسه؛ ديگه وقتي واسه ادا و اطوار و عشوه و كرشمه نمي مونه؛ حوصله شو هم ندارم.
دوباره داشت جلوي همه بهم مي گفت، بايد كژدار و مريض تا مجمع ساليانه پيش بريد و عكس العمل تند نشون نديد.
اومدم اعتراض كنم بهم گفت تو يا صفري يا صد. يا سياهي يا سفيد. تو كار بايد سياست داشته باشي. بايد تنش هاتو مديريت كني؛ اين رفتاراي تو مال كم تجربگيته.
گفتم، من با تركوندن برجك طرف بيشتر حال مي كنم. همچين كه حالش جا بياد و خون به مغزش برسه. بهش بگيد با من بازي نكنه؛ وگرنه خودم مي گم.