پنجشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۹۵

چراي بي جواب

*
در من چرای بی جواب بسیار است.
می پرسد و می گذرد.
*

این روزا یه چیز جدید متوجه شدم که برای خودم هم تازگی داره

تو اوج شلوغی، درست وقتی باید روی موضوعی تمرکز کنم، مثلاً نامه ای یا گزارشی بنویسم و مثل همیشه زمان هم ندارم، سیستم مغزم هنگ می کنه؛ نه چیزی می شنوم نه می تونم پاسخ درستی به اطراف بدم. همه اطلاعات به کل خام و بی معنی جلوم جمع می شن، بدون اینکه خروجی مناسبی داشته باشن.
این موقع ها بیشتر از حالتی که توش گیر کردم از خودم به وحشت میفتم؛ اصلاً نمی دونم چه شکلی می شم. خودم گاهي فکر می کنم، وضعیتی شبیه به نقطه سیاه معلق در فضای داخل یه مکعب کاملاً سفید دارم.
درست همین وقتا،  تنها روشی که این حالت منو برطرف می کنه اینه که یه کاغذ بزرگ بذارم جلوم بعد یکی از فیلم ها یا موسیقی هایی رو که دوست دارم هم پخش کنم.
 چندین بار امتحان کردم، به خودم که اومدم، دیدم بدون اینکه متوجه باشم، پیشنویس چیزی رو که می خواستم بنویسم، با جزئیات روی کاغذ آوردم طوري كه فقط کافیه تایپ بشه.

هیچ توضیحی برای این حالت ندارم.