سه‌شنبه، مهر ۰۶، ۱۳۹۵

ناز كردن

ديشب با عصبانيت برگشتم خونه؛ همه چيزو مي تونم تحمل كنم جز صفحه گذاشتن، موذي بازي پشت سر بقيه و زيرآبي رفتن رو. متنفرم از آدمايي كه فكر مي كنن خيلي شاخ و زرنگن و بقيه هالو.

رسيدم خونه، تو تلگرام واسه رئيسم كه دوهفته رفته مسافرت نوشتم:
"سلام؛ من فكرامو كردم؛ اين دو هفته تا شما برگرديد، دفتر رو كنترل مي كنم، بعد كه برگشتيد دنبال يه مدير اداري مناسب باشيد. شخصاً ترجيح مي دم فكر و ذهنم آروم باشه"
چند دقيقه بعد ديدم نوشت: 
"بسيار خوب هر طور صلاح ميدونى"
نوشتم: 
"مرسي، براي من بهتره، براي شما هم همينطور. نهايت مي خواييد بگيد كه گوشه گير و تك رو هستم. اينم مهم نيس"
نوشت: 
"من كى اين حرفو زدم؟ نظر من اين نيست. تا اونجا كه بتونم جلوى اين مطلب مي گيرم. باشه تا بيام. از مطلب بيا بيرون. تك رو يا جمع رو، تو با احساس هستى و مسئوليت سرت ميشه؛ اين نگرانى براى مسئوليتته. با هم حرف مي زنيم. تو كه از منطق  فرار نمي كنى. اگر لازم باشه تغيير هم مي ديم. به همين سادكى  مي خواى كوتاه بياى؟"
نوشتم:
"من دارم روي فرم ها مرخصي ها و اضافه كاري ها و ماموريت ها و هزينه ها كار مي كنم؛ اين شده دليل جيك تو جيك من با بعضيا. داريم سعي مي كنيم كاغذ رو حذف كنيم؛ داريم سعي مي كنيم، مكاتباتمون الكترونيك بشه؛ من مجبورم كه با مديرا صحبت كنم؛ من كوتاه نيومدم فقط اگر واقعا اعتقاد داريد، دفترتون بايد تغيير رو حس كنه مسئوليت ها و وظايف هم بايد تغيير كنه؛ من سيزده ساله اتحاديه ام؛ هميشه فكر مي كردم آدم يه مشاور خوب باشه، ارزشش بيشتر از جايگاه مديريتي و عنوان و مقامه. واسه پول اتحاديه نموندم. اينو شما بهتر از كسي مي دونيد"
نوشت:
"متوجه نمي شم. چه كسى اين فكرو مي كنه يا كى حق داره اين فكر رو بكنه؟ اين فكر ها چيه؟ باز هم مي گم كمى تحمل كن"
نوشتم: 
"اتفاقاي خوب داره تو دفتر ميفته؛ اينا يعني اينكه حضور شما و بقيه مديرا موثره و من اينو مي فهمم. به هر حال از خودتون ياد گرفتم، به اتفاقاي خوب دفتر افتخار كنم. اگه به من اعتماد كرديد، لطف كرديد. نظر شخصيم اينه كه اگه آدم كار خوبي داره، بايد براش انگيزه خوبي هم داشته باشه و براي موقعيتش تلاش كنه. كمتر دفتري مثل دفتر ماست. بايد براي كسايي هزينه كنيم كه قدرشو مي دونن. صرفه جويي واقعي اينجاست. شما بهتر از هر كسي مي دونين تو دفترتون كي براي كار انگيزه داره. روز خوبي داشته باشيد"
نوشت: 
"تحليلت درسته شب بخير"

امروز غروب ديدم برام نوشته: "از جلسه هيئت مديره بگو"

پ ن.:
١)
بچه هاي دفتر معلقن. نمي دونن چي قراره بشه. منم نمي دونم. اما فرق من با اونا اينه كه رو جايي كه فكر مي كنم مشكل داريم، دست مي ذارم و سعي مي كنم با حرف زدن مشكل رو به مساله تبديل كنم؛ اما بعضياشون (كه اتفاقاً مونث هم هستن) دقيقاً از همونجا سوءاستفاده مي كنن و اگر هم نتونن اينكارو بكنن، متوسل مي شن به پشت سر گويي.
٢)
يه بار رو در روشون كردم كه از صفحه گذاشتن پشت هم دست بردارن؛ اما به نظرم خيلي تو اين داستان موفق نبودم.