پنجشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۹۵

یه ویندوز نو و تازه
یه کیس ترو تمیز و جمع و جور و سبک 
مونیتور نازنینم که چکش کردم و سالم بود و نمونه اش رو تا حالا هیچ جایی ندیدم و هر کی دیده گفته چقدر خوشگله...
دو تا هارد خالی و خلوت که جون میده برای یک عالم فیلم و موزیک جدید 
و صدای قمر که داره آتش جاویدان رو می خونه
همه اینا حس خوبی بهم می ده.

به مامان خانم می گم نفس کشیدم سر این کامپیوتره. ارزشو داشت که یهو دست بزنم به عملیات انتحاری؛ ببین چِل بازی همیشه هم خیلی بد نیستااااا :D

برام یه دونه سیب سبز آورد (می دونه که من عاشق سیب سبزم) دیدم داره نگام می کنه و می خنده. 
نگاهش شبیه نگاه به بچه ای بود که از آب نبات جدیدش ذوق زده است و داره جیغ می کشه و بالا و پایین می پره